#زنگ_شهادت |
#دلنوشته
✍🏻دلنوشته؛
⌝بسم رب شهدا
این روزها، این لحظههای وصف ناشدنی، این دقایق دقیق که بغض راه گلو را بسته و اشک راه پلکها را گشوده است،شب ها و روزهایم را با فکر میگذرانم با فکر و فکر وسپس هم فکر....
با خودم فکر میکنم چقدر فاصله است بین ادعاهای ما با دعاهای او!
به این فکر میکنم که او چقدر قشنگ بلد بود ادعاهای مارا زندگی کند و آرزوهای مارا را جامه عمل بپوشاند!
به این فکر میکنم کداممان کنار تابلوهای فکه و فتح المبین و شلمچه عکس نگرفتهایم و چندتا یمان عین عکسمان عمل کرد و پر کشید!
به این فکر میکنم که چند بار و یا چندین بار جمله با ولایت تا شهادت را گفتیم وداد زدیم وعملش نکردیم وزندگیش نکردیم و به عمقش نرسیدیم...
و به فائزه ای فکر میکنم که به فوز عظیم رسید و به خودم فکر میکنم و نرسیدنهایم...
به خودم فکر میکنم که در چند قدمی گلزار شهدا متوقف شدم و به دختری فکر میکنم که از تبار نور بود و به نور رسید و نور وجودش را به تاریکیهای قلب همه ما تاباند، تا این روزهایمان پر شود از فکر و فکر و باز هم فکر...
به راه شهادت فکر میکنم که هرگز بر عاشقان واقعیش بسته نیست و به جنسیت و سن و سال و مکان و زمان هیچ وابسته نیست و به خودم فکر میکنم که بالهایم را وابستگی های مادی ام بسته...
فکر کردن هدیه ای است الهی، که شهدا به قوم خویش میرسانند تا مگر کسی، گوشه ای، در خلوتی ویا در ازدحامی بنشیند و بشمرد و حساب کند تک تک اعمالش را وبعد بلند شود یاعلی بگوید و چراغی را که شهید برایش روشن کرده در دست بگیرد و به سمتش برود...
تا شاید عاقبت، روزی پرچم عشق پیکر خونین ما را هم درآغوش کشید وفائزه شدیم... ⌞
وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ.
پانزدهم دی ماه 1402
یاعلی
✍️| به قلم زهرا غلامی؛
دانشجو معلم پردیس فاطمه الزهرا یزد
#شهیدان_معلمند
📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان
#یزد
🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔
@halif_media