#دلنوشته
✍🏻⌝همه میدانند کودکان ایران؛
با "عهد میبندم حاج قاسمت بشم" بزرگ میشوند.
با سرود مردمِ میدان زمزمه میکنند:
"کلنا قاسم سلیمانی"
و دلتنگِ عمو قاسم هستند
آماده میشوند؛
کاپشن صورتی را تن میکنند؛
برای پدر و مادر دعا میکنند؛
برای آخرین بار آغوش مادر و ...
.
.
.
صدای انفجار؛ بوی خاک و خون
ای وای پدرم؛
ای وای پسرم؛
مادر غرقِ خون؛
ترکش توی سر؛
از که بگویم؟
دخترک کاپشن صورتی قصه؟
او که روحش شاد؛ همبازی رقیه(س) است!
آنجا را ببین؛
پسرکِ گمشده، همان که احتمالاً امیرعلی بود؛
حال در آغوش حاج قاسم پیدا شده؛
حاجی مُهرِ سرباز کوچولو را به پیشانی او میزند...
زنگ تفریح تمام میشود؛
خانم معلم رحیمی وارد کلاس میشود؛
مریم با خوشحالی به سمتش میرود و میگوید: فائزه جون؛ من وصیت نامه حاج قاسم رو حفظ شدم. بخونم براتون؟
فائزه چشمکی میزند: ببینم دوست داری برای خودِ حاج قاسم بخونی؟
قبل از اینکه مریم جوابی بدهد؛ حاج قاسم وارد کلاس میشود.
بچهها بر پا میگویند؛
حاجی با دست اشاره میکند که بنشینند.
مریم وصیت نامه را با تشویق بچهها به پایان میرساند و چیزی نمانده است که کلاس امروز به پایان برسد.
مثل همیشه نوبت سبحان رسیده تا دعایی کند؛ و بچهها از ته دل آمین بگویند:
خدایا؛ ظهور امام زمان را نزدیک بگردان...
آمین...⌞
#شهیدان_معلمند
#زنگ_شهادت
✍🏻سیدهفاطمهموسوی؛ از دانش آموزان استان مرکزی
📌تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان
#مرکزی
🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم
🆔
@halif_media