📝
#داستان_یک_تجربه
💌گزارشی واقعی از روایتگری زنان شاخص سرزمین و حال و هوای دانشآموزان در دبیرستان دخترانه - مشهد
قسمت 2⃣ | مدرسه 2⃣
💥 از ورزشگاه تا دانشگاه!
_ موقعیت: رقابت های پارآرسیایی ۲۰۱۸ جاکارتا؛
در سال های ۲۰۱۷ و ۲۰۱۹ هم دو عنوان نائبقهرمانی دنیا رو به دست آورده این چهررررره
#هاشمیه_متقیان
آرههه، این پرتاب خیلی بهتره!
انگار آقای گزارشگر هم مثل دخترهای دبیرستان منتظر است ببیند سرنوشت این نیزه به کجا رسیده؟!
_ پذیرفتن این پرتاب رو! چه قدر؟ ۲۲متر و ۵۰ سانتیمتر.
صدایش را میبرد بالا
_باریکلاااااا باریکلااااا رکورد جهان رو شکست!
بچه ها همزمان با فریادهای هاشمیه که دستهایش را محکم به پاهایش میکوبد، نیمخیز شدهاند و برایش کف و سوت میزدند.
خانم مربی انگشتش را روی دکمه استپ فشار میدهد. دستهایش را پشت کمرش قفل میکند و میپرسد:
_خب، این خانوم رو میشناسین؟
یکی از دخترها با خنده میگوید: گفت دیگه خانم، هاشمیه متقیان!
بغلی دستیاش کلاه کاپشنش را میکشد و میگوید: «نابغه اسمش رو نمیگه که. منظور فک و فامیل و کار و بارشه!»
مربی با دو عصای آهنی میپرد وسط حرفشان؛ عصایی که بابای هاشمیه برای دختر معلولش ساخته بود تا همپایش شود.
قصه از کودکی و نوجوانی هاشمیه میرسد به روزهایی که عذرش را از تیم والیبال میخواهند.
مربی به عکس هاشمیه اشاره میکند و میگوید: «دستهاش کوتاه بود. به درد والیبال نمیخورد، گفتن برو. به نظرتون بعدش چیکار کرد؟»
دخترها همین طور که دستهایشان را یکی در میان دراز کردهاند و برانداز میکنند، با لحن کِشداری میگویند: «خانم اجازه تلاششششو کرد!»
_نههه، رشتهش رو عوض کرد.
بچهها پقی میزنند زیر خنده.
_چه رشتهای رفت خانم؟ همین نیزه که پرت میکنه؟
_بله. رفت سراغ دوومیدانی. رشته پرتاب نیزه و رکورد دنیا رو شکست.
مربی دوباره بخش آخر فیلم رکودشکنی را پخش میکند و صدای سوت و جیغ نمازخانه را از جا برمیدارد.
•°• با ضربه مربی به میز آرام میگیرند.
_خب حالا از ورزشگاه بریم دانشگاه. ببینم شما اگه سه بار از دانشگاه اخراج بشین، چیکار میکنین؟
_شوهر میکنیم.
_کاری نمیتونیم بکنیم، میشینیم تو خونه.
_خانم، آرایشگاه میزنیم.
دختری که از اول روی صندلی نشسته و تند تند یادداشت برمیدارد، انگشت اشارهاش را توی هوا میچرخاند و میگوید: «خانم کنکور میدیم دوباره.»
مربی برایش دست میزند.
_آفرین درست مثل خانم
#طاهره_لباف
وقتی قبل از انقلاب به خاطر فعالیتهای سیاسی چند بار از دانشگاه اخراج شد، ناامید نشد. انقدر کنکور داد تا بالاخره تخصص زنان و زایمان گرفت.
خانم مربی ماژیکش را گوشه تخته میچرخاند و یک عدد مینویسد.
_تازه تا الان ۲۳هزار بچه هم دنیا آورده!
_خااااانم چه جوووری؟
_آدم مگه میتونه این همه بچه دنیا بیاره.
دخترها شیطنتشان گل کرده و ریز ریز میخندند.
خانم مستند نداره بذارین؟
_چرا! اسمش هست «زن بودن» به روایت طاهره لباف. بگید معلمهاتون براتون بذارن بعدا.
_خانم تو رو خدا خودتون بذارن.
_خانم حداقل قیافهش رو ببینیم.
عاقبت مربی حریف زبان بازیشان نمیشود. پوشههای فلش را زیر و رو میکند و صدای خانم لباف جلوتر از خودش به صحنه میآید.
خانم دکتر رویش را قرص گرفته و رو به روی دخترها نشسته:
«هفده سالم بیشتر نبود که پام رسید به دانشگاه. با رتبه دوم تو رشته تجربی. بهم میگفتن کلاغ سیاه. میگفتن چادرت رو دربیار تا بیشتر از این انگشتنما نشدی! ترم دوم بود که وسط اعتصابات شناسایی شدم و حکم اخراجم رو دادن.»
_چه بیکار بوده رفته تو اعتصاب؛ خب نمیرفتی!
_مگه ندیدی چی گفت؟ با چادری که داشته خیلی تابلو بوده، بالاخره بهش گیر میدادن.
_ولی خوشم اومد که اصلا براش مهم نبوده و کار خودش رو میکرده.
_یعنی با همین چادر میره اتاق عمل؟
_چه قد تو خنگی! مگه ندیدی لباس سبزاش رو وقتی داشت بچه دنیا میآورد؟!
مربی فیلم را قطع میکند و اسم مستند را دوباره اعلام میکند.
_پس شد «زن بودن» به روایت لباف! بعدا برین ببینین.
•°• خب حالا غیر از دو تا خانم با چند خانم دیگه امروز آشنا شدین؟ کیا پوسترهای بیرون رو دیدن؟
چند نفری دفترچههایشان را بالا میگیرند.
مربی چادرش را میاندازد روی دستش و لپتاپ را میبندد.
دخترها انگار تازه گرم شدهاند و پچپچهایشان بالا گرفته.
_دفترچهت رو میدی به من؟ اسم مستندها رو نوشتی؟
_من عکس اون خانمه که اسمش متقیان بود رو توی سالن دیدم.
کدوم بود؟ عینکیه؟
لباف که توشون نبود.
نه حالا بیا بریم تا جمع نکردن عکسهاشون رو از تو سالن.
#روایتگری_زنان_سرزمین_من
#الگو
#هویت
#خانه_همبازی
🎤 خانم مربی:
ملیحه بخشینژاد، کارشناس ارشد مطالعات زنان و مسوول واحد زنان خانه همبازی
✍ راوی:
مریم برزویی؛ نویسندهی پوسترهای نمایشگاهی «زنان سرزمین من»
🌊 همراه ما باشید:
🌐
@hambazi_tv