✍ازفلسطین تافلسطین کارتم را محکم‌تر فشار می‌دهم تا مطمئن شوم همراهم است. این کارت، در این لحظات، مهم‌ترین وسیله‌ی من و مجوز ورود من برای دیدار است. از همه‌جای ایران آمده بودند؛ با لباس‌های محلیِ گیلانی، کردی، با روسری‌ها و ساق‌دست‌های یک‌رنگ، خلاصه همه و همه با تمام سلایق‌مان، در یک صف قرار گرفته بودیم. صف دیدار آقا... چهره‌ها خیس بود از اشک. از همان لحظه‌ی ورود آقا، تا دم گرفتن با نوای محزون و زیبای《الله اکبر الله اکبر‌‌...نَحنُ ابنا الحیدر الله اکبر الله اکبر...جِئنا مِن فَتحِ خِیبَر》مهدی رسولی که با بغضی از غم و خشم، آمادگی‌مان را برای مقابله با نسل‌کشی دشمن اعلام می‌کردیم. به امید آن پیروزی نزدیک و نه چندان‌دیر‌.‌... دبیرستان دخترانه صدرا دوره اول دزفول