. راستش را بخواهید کلا وقتی با آدم های روزمره و غیر خلاق روبرو هستم احساس نفس تنگی میکنم. همین هایی که به مدلی های همیشگی عادت کرده اند و همان مدل را با آب و تاب بیشتری برایت توضیح می دهند. انگار که اگر با حس تعریف کنند ، کسلی برنامه از بین می رود. خلاصه همیشه دنبال این بودیم که یه جور دیگه فکر کنیم و یه جور دیگه نگاه کنیم. . توی بازدید از مدارس ، یکی از جاهایی که حتما سر می زنیم کتابخانه مدرسه است. فقط باید برایتان یک دل سیر تعریف کنم که چه بازار شامی است. بعضی کتابخانه ها معلوم است آقای امام جمعه ای، روحانی محلی که خانه اش جا نداشته، کتابها را آورده اند مدرسه و کتابخانه پر شده از کتابهای حوزوی. بعضی جاها مدیر مدرسه هم هر چی فامیل و اقوامش کتاب بی استفاده داشته اند ، با توجه به رنگش آورده و در کتابخانه مدرسه چیده و فکر میکند همین که کتاب داخلش باشد ، خیلی کار کرده است و این را با همان آب و تاب همیشگی برایمان تعریف می‌کند. خلاصه که کتابخانه مدارس یکی از داغون ترین اتاق های مدرسه است. انباری از تعدادی مجلد. . راستش را بخواهید من برای کتابخانه مدرسه طرح دارم. اگر آموزش و پرورش همراهی کرد و هر روز یک بلایی سر مدارس ما نیاورد، بالاخره اجرایی اش میکنم. من میگم کتابخانه مدرسه نباید کتابدار داشته باشد ، بلکه باید « کتابگو » داشته باشد. کتابگو خودش عاشق است. عاشق و کتابخوار. از همین هایی که با کتاب زندگی می کنند و وقتی کتابی را معرفی میکنند با همه وجودشان تعریف می کنند. کتابخانه مدرسه ده تا کتاب هم داشته باشد مشکلی نیست اما وقتی دانش آموز به کتابخانه می رود باید کتابگو روحیات او را بشناسد و جوری کتاب را معرفی کند که دانش آموز بی تاب پیدا کردن وقت برای خواندن آن کتاب باشد. مدیر مدرسه، مربی پرورشی، آقا و خانم طلبه مدرسه باید خودشان کتابگو باشند. کتابگو همان عضو مدرسه است نه یک عضو جدید در مدرسه. برای کتابگو شدن باید عاشق شد و کتابخوار. . من آدم های کتابگو زیاد دیده ام. هرچند گاهی فکر میکنم اگر وقت آزاد داشتم یک کتابفروشی می زدم با کتابهای کم و البته کلی تفاوت در عرضه که مشتری هایش صف بکشند. اما یک کتابگوی عاشق سراغ داشتم که بی نظیر بود. علی شاملو استاد تمام کتابگویی بود. آنقدر که خودم همه کتاب‌هایی که خوانده بودم و در خانه داشتم را دوباره از کتاب رسان خریدم که دوباره بخوانم تا تعریف های شاملو را دوباره در کتاب پیدا کنم. شاملو را باید اسوه این راه دانست. روحش شاد. . عکس: من و آقای جوان، در حال حرص خوردن از کتابهای مدرسه. 😬 @hamedtaghdiri