▪️ايرا! صبور باش...▪️
شعر زیبای افشین علا در وصف «علامه حسنزادهی آملی»
آمد خبر كه خرمن دانش تباه شد
عرفان و فقه و فلسفه بیتكيهگاه شد
رود از ميان شكافت و كوه از كمر شكست
از زخم اين تبر، طبرستان تباه شد
پيری رهيد از قفس تن كه در غمش
پيراهن جوانی و غيرت سياه شد
پيری كه آسمان به عبايش چو وصله بود
پيری كه از مهابت او كوه، كاه شد
پير ارچه بود، لشكر همت ز هم گسيخت
يك تن اگرچه بود، خرد بیسپاه شد
تاج دلاوری ز سر مهتری جدا
تخت سخنوری تهی از فر و جاه شد
علامهای، سپهردلی، كيمياگری
كز او خزف چو لعل و شفق چون پگاه شد
يعقوب دهر بار دگر جامه را دريد
زيرا كه ديد يوسف حكمت به چاه شد
سلطان اشك، بار دگر بار عام داد
پس خيل ديده راهی آن بارگاه شد
برداشت عقل، افسر فرزانگی ز سر
دستار عشق سوخت، جنون بیكلاه شد
باور نمیكنم كه حسنزاده رفته است
مازندران؟ نه! ملك جهان بیپناه شد
آمل گريست، بحر خزر سينه چاك كرد
جنگل خميد، بيشه پر از دود آه شد
البرز شاهد است دماوند خون گريست
آسيمهسر، هراز بر اين غم گواه شد
ايرا! صبور باش حسنزاده چون برفت
فردا تو را به حشر، شفيع گناه شد
در سينهات جواهر اسرار خفته است
هرچند ديدهات تهی از آن نگاه شد
خاموش شد اگرچه صدای عصای او
پژواك آن عجين به رگ هر گياه شد
ايرا به خود ببال كه فرزند خطهات
مقصود دير و مدرسه و خانقاه شد
ايرا به خود ببال كه بال فرشتگان
تا پا نهد به عرش برين، فرش راه شد
ايرا به خود ببال كه در اربعين شاه
دردانهات روانه به ديدار شاه شد
ايرا ببين كه دوخت فلك ديده سوی تو
خاك ره تو قبلهگه مهر و ماه شد
ابيات ناشيانه سرودم، مرا ببخش
تقصير گريه بود، اگر اشتباه شد...
#علامه_حسن_زاده_آملی #افشین_علا
@HASANAAT