❇️از مرگ دختران سرزمینم مرگ یک دختر روان خیلی ها را مجروح کرد؛مثل روزی که قتل یک زن با گلوله ی شوهرش؛که کسی را نداشت برایش زارمجازی بزند.که کسی نپرسید به حکم کدام وجدان مرد حق حمل اسلحه داشت.مجازی را پر نکردند از بای ذنب قتلت! نه!آن روز گناه یک مسوول را به پای دیگر مسوولان ننوشتند. و امروز مرگ خوشایند نیست.همان جور که خودکشی دخترکان ایران.چه می دانی شاید آن دخترکان بارها در خیالشان موی دخترشان را شانه زدند و پسرشان را در آغوش گرفتند؛ اما در دالان پرپیچ و خم دروغستان ربوده شدند و در عصر خفقان نوین،هیچ عزاداری محض رضای خدا برای شان نوحه سر نداد.نه! هیچ هشتکی برای سرزنش داغ نشد.کسی را برای ضربه مغزی کردن رویای دختران به محکمه وجدان نبرد؛ آری !مرگ مهسا دوباره درد را یادمان آورد؛ مثل آن روز. که خیابان ها خلوت بود؛بوقی به صدا درنیامد.برای غصه های سیصد دختر مجروح از جنون تعزیه ای به پا نشد؛ فریادی به آسمان نرفت.عوضش در پشت کوه قافستان و ناکجا آباد رسانه ای برای ها و های قاتل چه مرثیه ها سرودند. مرگ دخترکان ایرانی زیبا نیست؛ اما می دانی دردناک تر از مرگ چیست؟ دردناک ترینِ امروزمان،تن دادن به استعمارشدن احساس است؛نشانه اش را می شناسی؟که فشار خونَت را نه مرگ دخترکان بلکه جنجال و هیاهوی فرومایگان بالا و پایین کند.هر وقت خون دخترکی رونق کسب و کار جهنمیان بود همگام با هیاهوی کاسبان،آمپر بچسبانی و به میدان کنشگری بیایی،اما از کنار خون هایی که در چشم دکان بازهای دنیا بهایی ندارد به حکم رهرویی و بله قربان گویی آرام بگذری. نه؛ مرگ دخترکان سرزمینم زیبا نیست؛اما راستش حق با تو هم نیست.با تو که جسم بی جان دخترکان و زنان را گاه با دستور دیگران از میکروسکوپ الکترونی به نظاره نشسته ای اما بارها بر خلخال هایی که از پای فکر دخترکان درآوردند قهقهه زده ای.اشکت را باور ندارم. تا روز رهیدن روانت از اسارت بیگانگان، با من از مرگ دختران نگو. 🔹فتح قلم🔹 @fatheGhalam