دخترک، یک کور مادرزاد بود گویی از وقتی که او نوزاد بود، کشورش را غرق ماتم می‌شنید سرزمینش مرکز بیداد بود! انقلابی شد به رغم کوری‌اش! مقصدش پایان استبداد بود بانک و معبر را به آتش می‌کشید گرچه حرفش «میهن آباد» بود! مانع بازاریان می‌شد ولی در پی یک کشور «آزاد» بود چادری‌ها را کتک می‌زد ولی منزجر از صحبت و ارشاد بود توی دانشگاه، کارش فحش بود دانشش بدگویی و فریاد بود حامی‌اش صد پرچم نحس و نجس رهبرش یک نازِ بی‌بنیاد بود! در غم «شاهِ چراغ» از آن نگفت راضی از تکرار «گوهرشاد» بود با یکی آغوش مفت و ملتمس در میان کوچه‌ها صیاد بود در خیابان، یک زن آزاده بود در خفا، فرمانبر موساد بود از منافق، شب به شب خط می‌گرفت بی‌خبر از محشر «مرصاد» بود در میان خانه، یک خرگوش لوس در دل آشوب‌ها جلاد بود در فنون پخت‌وپز، بی دست و پا لیک در کوکتل‌پزی استاد بود! بعد هر آدمکشی، مهمانی‌اش رقص شادی بر سر اجساد بود روز آخر چون به ویزایش رسید بی‌خبر از فنّ «استرداد» بود! نام «گونی» تا به گوشش خورده شد عامل کشف حجابش «باد» بود! حین زندانی شدن خون می‌گریست بچه و دیوانه و معتاد بود! سوخت، هم «اکنون» و هم «آینده‌اش» این تهِ یک اشتباه حاد بود مادرش او را به کوری زاد؟ نه! دخترک، کوری «مجازی‌زاد» بود! ‌ 🗣 متین (کاربر کانال) ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir