این روزها که از کاپشن صورتی ها؛ و دانشجو معلم ها؛ و مرد پاکبان ؛ و مداح روضه ها؛ و مادر باردار؛ و طفل شیرخوار؛ و دسته دسته زن و مرد و کودکِ پیچیده در کفن، در نوبت دفن در گلزار شهدای بزرگی به نام غزه، تا سیّدها و سردارهای مقاومت، یکی یکی دارند شهید میشوند....، این روزها که مقتل‌های گودال قتلگاه دارد مدام جلوی چشم‌مان ورق میخورد، این روزها که رزق شهادت، رزق پای امامِ عشق خون دادن، شبیه کربلایی‌ها دارد نصیبِ کودک و دختر بچه و زن جوان و پسرهای تازه داماد می‌شود‌‌‌...، این روزها که دارد معلوم میشود سالِ پیش همین روزها تا شب های قدر، برای چه کسی، در کدام مکان، و کدام زمانی، عاقبت به شهادتی را نوشته اند...، این روزها...... این روزهای پر از غم مقدس و سرشار از رنج آمیخته با غرور و صلابت، دائم با خودم، با خودِ حیران و حسرت زده ام تکرار میکنم : کجا گل‌های پرپر می فروشند؟! شهادت را مکرّر می فروشند؟! دلم در حسـرت پرواز پوسید کجا بال کبوتر می فروشند؟! 💔 😭😭😭😭