چند روزی تمام دغدغهام شده بود، چیزی بنویسم که اهمیت رای دادن را فریاد بزند.
تا دست روی صفحه کلید گوشی میبردم، شبهات توی ذهنم جلز و ولز میکردند، مثل سیب زمینی افتاده توی روغن داغ.
متنها را چندبار زیر و رو میکردم؛ یکی شعاری بود و یکی زیادی انتقادی، آن یکی هم دوز قانع کننده بودنش پایین.
تمام نوشتههایم را پاک کردم و قید نوشتن را زدم.
بیست و یکم بهمن رسید؛ ساعت هشت و سی دقیقهی شب.
دخترها را از وسط خاله بازی صدا کردم:
«بچهها، لباس گرم بپوشید. میخوایم بریم تراس شعار بدیم.»
دختر پنج سالهام گوشهی ناخن انگشت کوچکش را جوید: «مامان بقیه هم الله اکبر میگن یا ما باید تنهایی داد بزنیم؟»
_«نمیدونم! اره احتمالا بقیه هم بگن.»
خواستم جواب بدهم: «چه بقیه بیان، چه نیان ما وظیفه داریم بگیم. باید نشون بدیم هنوز الله اکبر وسط پرچم، سایهی بالا سر ماست و جز این سایه، هیچ سایهای نمیخوایم.»
اما زیادی برای فهم کودکانهاش، قلمبه سلمبه بود؛ فقط گفتم: «ما میریم تا بگیم، خدایا ممنون انقلاب اسلامی رو به ما هدیه دادی!»
دختر شش سالهام پرسید: «انقلاب، یعنی همونی که تو فیلم سرزمین مادری بود؟»
دختر بزرگم عالمانه ابرو بالا انداخت: «آره، همون آسید روح الله که رهی و دوستاش میگفتن، انقلاب کردن.»
رو به من کرد: «مامان اگه انقلاب نبود، چی میشد؟»
قابل درکترین جواب را برایش انتخاب کردم: «اگه انقلاب نبود، مثل دیروز نمیتونستی جشن تکلیف داشته باشی، نمیتونستی با دوستات بخونین: اینجا ایرانه... تو سپاه حضرت مهدی، مادرا دخترا هم، همه سرابازن.... در عوض اگه خیلی بهت افتخار میدادن، دولا میشدی دست اعلی حضرت، خواهر یا همسرش رو میبوسیدی.»
برای دخترکانم از انقلاب گفتم؛ از لالههای کاشتهشده پای پرچم، از حرفهای امام، آرمانهای انقلاب:
«راستی، درستی، مسئولیت پذیری، خرابی کاخها پای کوخها، روحیهی جهادی، خستگی ناپذیری، زیر چکمهی ستم نبودن، امید به آینده و پیشرفت، حفظ امنیت.»
برایشان از سال قبل گفتم. از آنهایی که تا بوی سطل زبالههای سوخته، از کشورمان به مشامشان رسید، پشت مرزها رسیدند و اول زره دخترانمان را بر سر نیزهی بی عفتی کردند و بعد شاهچراغ را نشانه رفتند و بعد حتی تا امروز امنیت را. برای دخترانم از دختر کاپشن صورتی گفتم و امنیتی که اگر نباشد، از این گوشواره قلبیها زیاد جلو چشممان پرپر میشوند.
ساعت نُه رسید.
دخترانم زودتر از همه، الله اکبر را فریاد زدند؛ فریادی بلند بر سر دشمنان این کشور و تمام ناخودی هایی که با کم کاریها و خطاهایشان، خواستند نام مقدس انقلاب را خدشهدار کنند.
دست گذاشتم روی صفحه کلید گوشی و تمام انگیزهام را به آغوش کلمات سپردم:
«من مادرم و رسالتم فرزند پروری. آینده را تربیت امروز من میسازد. از امروز به جای نشستن و دیدن خطای دیگران، فرزندانم را با اصول انقلاب میپرورانم؛ اصولی که باید تمام انگیزه و تلاششان باشد.
حالا بیشتر از قبل خودم را برای انتخابات آماده میبینم.
من رای میدهم؛ نه فقط به امید دیدن روزهای اوج انقلاب. من رای میدهم تا این کشور انقلابی و اسلامی بماند. تا روزی که فرزندانمان، سربازان در گهواره، این پرچم را به ظهور برسانند.
فرزندان ما به زودی قلهها را فتح میکنند.
این رای، یک قدم به سمت قله است.
این قدم را مادرانه بر میدارم.»
✍آينــــــــــﮫ
#نشر_با_منبع_زیباتر_است
لینک کانال ما در ایتا:
https://eitaa.com/Ayenehmadari
لینک کانال ما در بله:
https://ble.ir/ayenehmadari