🔹بت پرست عمران مشک آب را برداشت و دور کعبه چرخید. پیرمردی رنجور آب خواست. عمران سیرابش کرد و گفت: اگر غریبه ای مهمان من باش. پیرمرد گفت: نصرانی ام. بت پرست نیستم. عمران کنارش نشست و گفت: من نیز بت نمیپرستم. پیرمرد گفت: اهل مکه نیستی مگر؟ عمران گفت: هرگز در مقابل جهل و ظلم سر خم نکرده ام. 🔹خادم اهل مکه دور کعبه جمع شدند. بت های تکه تکه شده را برداشتند و گریستند. پیری گفت: این سیل خانمانسوز نشان خشم بت هاست. محمد گفت: اگر بت ها اینقدر قدرتمند هستند، پس چرا نتوانستند خود را نجات دهند؟ پیرمردها غضبناک شدند. ابوطالب جلو آمد و گفت: بتها برای شما. تعمیر کعبه با من. 🔹 ابو المظلوم دیوان ابوطالب را برداشتم. نسخه های انگلیسی و آلمانی هم دارند. شیخی کنارم ایستاد و گفت: میرزا خلیل میفرمود: قصیده لامیه حماسه ایمان است. گفتم: پس چرا هیچ اسمی نیست از او. شیخ بغض کرد و گفت: ابوطالب، ابو المظلوم است. 🔹تهی ابوطالب ده هزار درهم قرض کرد و به مهمانان کعبه رسیدگی کرد. سال بعد پانزده هزار درهم. مشرکی گفت: بر تهیدستان، انفاق لازم است؟ عباس اخم کرد و گفت: تهیدستی بهتر از تهی مغزی ست. ابوطالب لبخندی زد و گفت: در تهیدستی انفاق ارزشمند است والا بر ثروتمندان ضرورت است. 🔹دیوار ابوطالب به علی گفت: تو از سمت راست. به طالب گفت: شما از سمت چپ. او به عقیل و جعفر گفت: شما نیز مواظب پشت سر باشید. ابوطالب رو کرد به محمد و گفت: من نیز جلوی تو راه می روم. من و فرزندانم سپر تو هستیم ای رسول خدا. اشک در چشمان محمد جمع شد. 🔹خاک قریش صف کشید و اصرار پشت اصرار که دشمن بت ها را تسلیم ما کن. ابوطالب کنار کعبه ایستاد و گفت: او جان من است. شمشیرها از غلاف خارج شد. ابوطالب شعری سرود که همه را ساکت کرد. به خدا سوگند! قریش نمی‌تواند به تو دست یابد، مگر این که من در خاک خفته باشم. ابوتراب ذوالفقار کشید. ✍️ حسین مجاهد @hamnevisan