109 مصطفی توفیقی نثر ادبی.docx
13.4K
به قلم آقای مصطفی توفیقی با عنوان «سقای جان» ✔️ «ابی ساد فقیرا و ماساد فقیر قبله». علی گفت. که دست‌هایش با پینه‌های شرف پیر می‌شد. در نخلستان‌ها، در جنگ‌ها، در کوچه‌ها. «ابی ساد فقیرا و ماساد فقیر قبله». که شما ای فقیر نجیب، حرمت از «نداشتن» داشتید: نداشتن جهل و خرافه و تعصب. رفیع، آن‌سان که ماه با کاسه‌ی خالی نور، آن‌سان که ابر ساده، با لباده‌ی باران. آن سان که سقای کعبه با تشنگان راه... @hamnevisan