میوه وقتی می‌رسد باغبان باید آن را بچیند 🔻 «حاج‌ قاسم» عازم بیروت شد تا «سیدحسن‌نصرالله» را ببیند. ساعت حدود ۹ شب حاجی از بیروت به دمشق برگشت. شخص همراهش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و خداحافظی کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی کنند. 🔸 سکوت شد. یکی گفت: «حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نروید.» حاج‌قاسم با لبخند گفت: «می‌ترسید شهید بشوم؟» باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد: - شهادت که افتخار است، رفتن شما برای ما فاجعه‌ است! - حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم. و... 🔺 حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌‌ شمرده گفت: «میوه وقتی می‌رسد باغبان باید آن را بچیند، میوه‌ی رسیده اگر روی درخت بماند، پوسیده می‌شود و خودش می‌‌افتد.» بعد نگاهش را بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد و گفت: «اینم رسیده‌ است، اینم رسیده‌ است...» ساعت ۱۲ شب هواپیما پرواز کرد. ساعت دو صبح جمعه خبر شهادت حاجی رسید. 👤 راوی: یکی از مسئولان یگان فاطمیون 📚 از کتاب ؛ جستاری در خاطرات دوستان و هم‌رزمان ❤️ پ.ن: نزدیک سالگرد شهادت حاج قاسم دوباره داغ به دلمون گذاشتن سلام ما رو به سردار برسون آقا سید... ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f