داشتم با هوش مصنوعی چت میکردم ، درباره امید ، گفتم یه قصه طنز چهار خطی برام بنویس ، بهم گفت : این نمونه رو ببین: جعفر هر روز صبح تو صف نان غر می‌زد که “مملکت خرابه”. یه روز نانوای محل گفت: “جعفر، تو که هر روز اینجایی، دست کم بیا کمک کن خمیر بزن.” جعفر از همون روز شروع کرد. دو ماه بعد، نونوا شد و حالا خودش صف داره. هنوزم غر می‌زنه، ولی تو نونوایی خودش + بازم گلی به جمال هوش مصنوعی، اونم فهمید 🤣 @hariradeli