خشم و خیابون مطلب از کانال یادداشت‌های یک کارمند حیف بود با دوچرخه نیام و خودم رو بندازم توی ترافیک بیهوده مسیر اداره. دوچرخه برام آخرین نماد توسعه هست که دیگه کمتر توی خیابونها دیده میشه. قدیما خیابونها خلوت تر بود و فضا برای دوچرخه سواری مناسب تر. خیابونها روز به روز شلوغ تر شده و آدمها عصبانی تر. راننده ها هر کاری بتونن میکنن تا به دوچرخه سوار بفهمونن که جات توی خیابون نیست؛ خیابون یک جای جدی هست برای خالی کردن خشم فروخورده ای که داره به انفجار نزدیک میشه. جامعه شناسی توی حرفهاش می گفت که خیابون چقدر برای جامعه اهمیت داره؛ تنها جایی که میتونن بگن من هنوز هستم و در این آب و خاک سهمی دارم. نزدیکهای اداره ام و غرق در افکاری که می خوان نوشته بشن که سه تا ماشین، قطاری میزنن به پشت هم. به چهره هاشون نگاه می کنم که روز گندشون افتضاح تر شده. قدیما که امیدوارتر به توسعه بودم چقدر دوس داشتم یک سال اسمش بشه سال دوچرخه.