🌺 🌹 🍀توسل دو روز بود با ارتشی ها بحث می کرد. هیچ جای مناسبی پیدا نشده بود. بچه ها هنوز داشتند نقشه ها را می گشتند. گفت: نقشه ها رو جمع کنین، بخوابین. یه طوری می شه دیگه ! از خواب که بلند شدم، گفت: می دونی قره داغ کجاست ؟ گفتم: نه. همه را بلند کرد. گفت: بگردید، روی نقشه پیداش کنین. توی جلسه با ارتشی ها گفته بود قره داغ ! پایگاه باید اون جا باشد! لام تا کام حرفی نزده بودند. فقط گفته بودند عالیه ! قبول. گفتم: ناقلا؟ قره داغ رو از کجا آوردی ؟ گفت: قبل از خواب توسل کردم. گفتم خدا جون ما که کاری از دستمون برنمی آد. خودت یه راهی بذار پیش پامون. توی خواب یک نفر بهم گفت: چرا بچه ها رو معطل می کنی ؟ قره داغ، پایگاه باید اون جا باشد. @hasanalitorkian