بسمحق...🍂
#پارت14
پسرکفلافلفروش
ادامه
#تریاک
_._._._._.
راننده از نردههای وسط اتوبان رد شد و خيلی سريع آنسوی اتوبان محو شد!
اما شخص دوم وارد خيابان ارجمندی شد و هادی هم به دنبال او دويد. اولين كوچه در اين خيابان بسيار پهن است، اما بر خالف ظاهرش بنبست میباشد. اين شخص به خيال اينكه اين كوچه راه دارد وارد آن شد.
من و چند نفر از بچههای مسجد هم از دور شاهد اين صحنهها بوديم. به سرعت سوار موتور شديم تا به كمك هادی و دوستش برويم.
وقتی وارد كوچه شديم، با تعجب ديديم كه هادی دست و چشم اين متهم را بسته و در حال حركت به سمت سر كوچه است!
نكتهی عجيب اينكه هيكل اين شخص دو برابر هادی بود. از طرفی هادیمسلح نبود. اما اينكه چطور توانسته بود. اين كار را بكند واقعاً برای ما عجيب بود.
بعدها هادی ميگفت: وقتی به انتهای كوچه رسيديم، تقريباً همه جا تاريك بود. فرياد زدم بخواب وگرنه ميزنمت.
او هم خوابيد روی زمين. من هم رفتم بالای سرش و اول چشمانش را بستم
كه نبينه من هيچي ندارم و ...
بچههای بسيج مردم را متفرق كردند. بعد هم مشغول شناسایی ماشين شدند.
يك بستهب بزرگ زير پای راننده بود. همان موقع مأموران كالنتری 114 نيز از راه رسيدند. آنها كه به اين مسائل بيشتر آشنا بودند تا بسته را باز كردند
گفتند: اينها همهاش ترياك است.
ماشين و متهم و مواد مخدر به كالنتری منتقل شد. ظهر فردا وقتی ميخواستيم وارد مسجد شويم، يك پلاكارد تشكر از سوی مسئول كالنتری جلوی درب مسجد نصب شده بود.
در آن پلاكارد از همهی بسيجيان مسجد به خاطر اين عمليات و دستگيری يكی از قاچاقچيان مواد مخدر تقدير شده بود...
ادامه دارد...
#پسرک_فلافل_فروش
#کتاب
#شهدا
#امام_زمان
#حجاب
#فتنه
#شهید_هادی_ذوالفقاری
┏━🕊⃟📚━┓
@hasebabu
┗━🌿━