حیـّان🇵🇸
هیزم به پای هیبت هجران نشانده‌ام آتش گرفته‌ام که ببیند حقیر را از سلسله کرامت یار، این مرا بس است ا
بر سر کشیده‌ام به عطش این حریر را تا بنگرم بدون مهابا امیر را بر غم مرو که شیوه رندان رکود نیست برخیز و ‌با جنون بشکان این سریر را هیزم به پای هیبت هجران نشانده‌ام آتش گرفته‌ام که ببیند حقیر را از سلسله کرامت یار، این مرا بس است از در مَراند و نرهاند اسیر را باد صبا، خبر ز می و ساقی‌ام بده این‌بار می‌روم برسانم سفیر را ارثیه‌ی قدیم شما بنده‌پروری‌ست دریا کن از کرامت خود این کویر را.. یا رب، اگر شود که بیایم کمی به چشم می‌سوزم این سکون و غرور کبیر را.. مشتی گزاف مردم بی‌دل نوشته‌اند برخیز و پاک کن غلط این ضمیر را.. - زهرا؛ ۱ آبان ۱۴۰۳.