سه دیدار با محتشمی‌پور حمید داودآبادی بخش 1 از 3 دیدار اول از سال 1374 برای تحقیق و پژوهش عملیات شهادت‌طلبانه، با هزینۀ شخصی و با کمک و مهمان نوازی دوستان عزیز لبنانی‌ام "موسی احمد قصیر" معروف به ابواحمد و حاج "حسان اللقیس" (که بعدها توسط تروریست‌های صهیونیست به‌شهادت رسید) به لبنان رفتم. پس از تحقیقات اولیه متوجه شدم آن که باید سراغش بروم و نقشی بسیار مهم در تشکیل حزب الله لبنان داشته و از عملیات مختلف اطلاعات خوبی دارد، کسی نیست جز "سیدعلی‌اکبر محتشمی‌پور". هنگام حملۀ اسرائیل به لبنان در خرداد 1361 که به اعزام نیرو از ایران به فرماندهی شهید حاج احمد متوسلیان به سوریه منجر شد، آقای محتشمی سفیر ایران در دمشق بود و در تحولات آن زمان نقش ویژه‌ای داشت. عملیات شهادت‌طلبانه در لبنان به‌عنوان سلاحی جدید و کاربردی شکل گرفت. مقر فرماندار نظامی ارتش اسرائیل در شهر اشغالی صور و همچنین مقر تفنگداران دریایی آمریکا (مارینز) و مقر چتربازان فرانسوی (دراکار) در بیروت منفجر شد و صدها کماندو را به کام مرگ کشید. از آن جا بود که محتشمی‌پور به‌عنوان متهم اصلی پشت این عملیات، مورد توجه و حملۀ صهیونیست‌ها و غربی‌ها قرار گرفت. بهمن 1362 بسته‌ای حاوی کتابی در رابطه با حضرت رقیه و حضرت زینب (س) از طرف شیخ مفتی سوریه، همراه با نامه ای جعلی با سربرگ ادارۀ اوقاف سوریه برای آقای محتشمی، به سفارت ایران در دمشق تحویل داده شد. باتوجه به اینکه فرستندۀ هدیه از شخصیت‌های مهم سوریه بود، و مسئول بازرسی به دلیلی نامعلوم از سفارت خارج شده بود، بسته بدون هرگونه بازرسی و چک، مستقیما به سفیر تحویل داده شد. آقای محتشمی با دیدن بستۀ اهدایی و نام فرستنده، خودش شخصا آن را باز کرد که ناگهان بمب داخل بسته منفجر شد. در این واقعه، محتشمی تا مرز شهادت پیش رفت. وی از ناحیۀ چشم، گوش و هر دو دست آسیب دید ‌که یک دست او از مچ قطع شد. سال 1375 با هماهنگی ابواحمد قصیر، شب به خانه آقای محتشمی در شمال تهران منطقۀ الهیه (خانه‌ای که آن زمان می‌گفتند مصادره‌ای است و متعلق به رئیس کارخانۀ آدامس خروس نشان بوده است)، رفتیم. ایشان با دیدن ابواحمد که ظاهرا از اولین روزهای سفارتش در دمشق و فعالیتش در لبنان با او آشنا و مرتبط بوده، خیلی ما را تحویل گرفت؛ ولی درعین حال زیرکی خود را حفظ کرد. دو سه ساعتی که با ایشان بودیم، مثلا موقع صحبت دربارۀ عملیات شهادت‌طلبانه، کوچک ترین اطلاعات محرمانه‌ای بروز نداد و فقط هرآنچه را ابواحمد می‌گفت تایید می‌کرد. همین دیدار از نزدیک با ایشان، برایم بسیار ارزشمند و غنیمت بود. ادامه دارد