قهر،قهر،تا روزقیامت!
با تکیه برگذشته
با امید به آینده
میخواهم خودم را"دِلیت"کنم
خودم را"فُرمت"کنم
خودم را هَرَس کنم
شاخ و برگ اضافیم را بچینم
سستی هایم را حذف کنم
کاستی هایم را جبران!
باید دفترتلفنم را تصحیح کنم
دوست نمایان را"بلاک"کنم
خیلیها را مسدودکنم
آنها که نامشان در گوشیم،نه تنها فایده برایم ندارد،که وجودش آزارم هم میدهد!
هرکه را برایش ارزش ندارم،ازحافظه بزدایم
بلاک کنم تا فراموششانکنم
تا فراموشم کنند!
خودم را سَبُک کنم
تا بتوانم بال پرواز یابم
دیگر دست به عصا راه نروم
حتی اگر پاهایم یاری نکنند
باید دست بر زانوهای خود بنهم
بسم الله بگویم
و قدمهایم را محکمتر ازقبل بردارم!
خیلی شل شدم
خیلی ول شدم
سرگرم روزگار و اهلش شدم
علاف و سردرگم شدم
خودم توانایی ام را کم کردم
خودم جلوی بیماری وا دادم
دردبیجا را بجان خریدم
کم آوردم و خودم را انداختم!
وقتی خودم این خطاها را مرتکب شدم
باید که خودم درمانش کنم
اولین کار،بریدن است
جداشدن
هم ازخود
هم ازدیگران
تا از اهل دنیا و دنیایشان نَبُرم
مثل زنجیری که خود بر پایم بستم
بالهایم را داختیار دارند
نمیگذارند بپرم
حتی اگر یک روز از عمرم باقی باشد
میخواهم
سریعتر
تمیزتر
مرتب تر
و محکمتر گام بردارم
تا زودتر برسم
به آنکه درپی اش هستم
به آنچه در آرزویش بودم
اشکالی ندارد باز داغ ببینم
مهم نیست دوست ازدست بدهم
فدای سرم که هیچکس دورم نماند
بد نیست همه ازم ببرند
بهتر است که دورم بیندازند
و فراموشم کنند!
درعوض
مطمئنم همان یکی که درپی آنم
مرا درخواهد یافت
درآغوش گرمش خواهدم گرفت
دربین بندگان خاصش میگذاردم
و دربهشت خویش سُکنایم میدهد
بهشتی که نه حوری درآن جای دارد
نه شراب و گل و بلبل
فقط خودش است و لذت وصلش!
پس برای شروع
بایدکه باهمه وداع کنم
دوست و غریب
آشنا و ناآشنا
رفیق و نارفیق
مرا ندیدید
مشکلی نیست
ایراد ازخودتان است ونگاهتان
دست به عینک خود نزنید
ایراد ازچشمتان نیست
ازوجودتان است!
منتظر نیستم بهم تَرَحُم کنید
اِرحم تُرحَم
رحمکنید تا به خودتان رحم کنند
نه به من
آنکه رحمن و رحیم است،مرا میخواند
همه را دوست دارم
ولی دوستی ندارم
ازبس دیگران را نهی ازمنکر کردم خسته شدم
میخواهم حداقل کمی خود هیچ و پوچم را امربمعروف کنم
این همه آویزون هرکس بودم
یک بار دست در دست خدا ننهادم
این همه به این و اون چشم دوختم
یک بار نگاه مشتاق خدا را درنیافتم!
بقول بچگی ها:
قهر،قهر،تا روزقیامت!
شکسته وخسته
ولی متوکل برخدا
در ابتدای راه روشن آینده
حمید داودآبادی
۵ آبان ۱۴۰۲