غزل مهدوی
ابری شدهست حال و هوای ارادتم
وقتی اسیر دست دل بی سعادتم
ای رازِ "لا یَمسُّهُ اِلّا المُطَهَّرون"
محروم، مانده از تو دل بی لیاقتم
پر کن دوباره جانِ مرا از محبتت
یا ایها العزیز ببین بی بضاعتم
بر من ببار، ای که تو باران رحمتی
من سرزمینِ خشکِ بدون طراوتم
بعد از هزار و این همه غربت ظهور کن
سر رفته بی تو حوصلهی صبر و طاقتم
روشنترین مسیر الی الله عشق توست
در جستجوی نورِ تو، نورِ هدایتم
مستشهدین بین یدیهست بر لبم
چشم انتظار لحظهی ناب شهادتم
علی گلی حسین آبادی
ارسالی مجید از قم
@hedye110