فردی چند گردو به بهلول داد و گفت :
بشکن و بخور و برای من دعا کن.
بهلول گردوها را شکست و خورد اما دعا نکرد .
آن مرد گفت :
گردوها را می خوری نوش جان ،
ولی من صدای دعای تو را نشنيدم..
بهلول گفت :
مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای ، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنيده است .
تو بندگی چو گدايان به شرط مزد مکن..
که خواجه خود روش بنده پروری داند.🙏
📜
کانال حکایت های زیبا و آموزنده
@Hekaiathaie_ziba