📌توحید بهمثابهِ یک دکترین اجتماعی
بخش سوم
❇️فهرستی از جوانب محتواییِ توحید
وقتی وارد محتوای توحید میشویم، میتوان فهرستی از مختصّات آن ارائه داد. مهمترینِ این مختصّات را مروری کوتاه میکنیم:
♦️الف) توحید بهمثابه جهانبینی
۱. همهی جهان وحدت و یکپارچگی دارد و تمام اجزای و عناصر آن با هم خویشاوندی دارند. همه در این سیر تکاملپوی، کمککار و تکمیلکنندهی یکدیگرند و بدینگونه، پیوندی معنوی و عمیق، همهی این ذرّات را به یکدیگر متصل میسازد.
۲. آفرینش به سمت هدف و غایتی مشخّص و متعالی حرکت میکند و در این سِیر، نظم و انسجام و انضباط دقیق و محاسبهشدهای دارد. با این دید، دیگر جهان یک سرگردانِ هرزهپوی نیست؛ میتوان از چیستیِ آن هدف پرسید؛ اما در اصل آن نمیتوان تردید روا داشت.
۳. تمام جهان با همهی اشیا عناصرش، قانونمند و سربهفرمان در برابر خداوند است. هیچ چیز و هیچ قانون در این مجموعه خود سر و خود رأی نیست. پس وجود قوانین تکوینی و طبیعی در سراسر این پهنه، مستلزم و به معنای نفی حضور خدا و نفی ربوبیت و سررشتهداری او نیست.
♦️ب) توحید بهمثابه زندگیساز انسان
۱. برابری در رابطه با خدا: توحید یعنی همهی انسانها در رابطه با خدا یکساناند. او ربّ همهی انسانها است و هیچکس از جهتِ طبیعت انسانیاش، با او ارتباط ویژه و اختصاصی ندارد. هیچکس با او خویشاوندی ندارد. خدای ملّت یا قوم و قبیلهی خاصی نیست که دیگران را به طفیل آنها و برای آنها و همچون وسیلهای برای سروَری آنها آفریده باشد و روزی دهد. بلکه همگان در برابر او یکسانند و اگر تمایزی در پیشگاه خدا هست، از سوی کوششی است که هر کسی میتواند در راه و در جهت خیر و صلاح انسانها و عمل به برنامهی خدایی که تنها ضمانت اطمینانبخش برای تعالی انسان است مبذول کند و مجاهدت و تلاش بیشتری بکار بندد. در این نگرش
۲. مایهی انسانیِ واحد و یکسان: همهای انسانها در آفرینش و مایههای انسانی وحدت و برابری دارند. انسانیّت عنصر واحدی است که در همهی افراد و مصادیقِ این نوع، بطور برابر ساری و جاری است. انسانهای وابسته به طبقات مختلف اجتماعی بنده و آفریدهی خدایانِ گوناگون نیستند تا مایههای آفرینش آنان نیز متفاوت باشد و در نتیجه میان آنان مرزی غیر قابل عبور وجود داشته باشد و یا خدای طبقات بالا خدایی نیرومندتر و والاتر از خدای طبقات فرودست باشند. همه آفریدهی یک خدایند و همه در گوهر اصلی در یک طرازند.
۳. امکان یکسان برای تعالی: همهی انسانها در امکان تعالی و تکامل نیز یکسان و برابرند. چرا که گوهر و سرشت انسانی در همه یکسان است؛ پس هیچکس نیست که در ذات و سرشت از پیمودن صراط مستقیم تعالی و تکامل ناتوان باشد. از این رو دعوت خدا دعوتی عام است؛ ویژهی ملّتی یا طبقهای خاص نیست.
۴. حرّیت ذاتی انسان: توحید به معنای آزادگی همهی انسانها از قید اسارت و عبودیّت غیرخدا نیز هست و این تعبیری دیگر از لزوم عبودیت خداست. انسانهایی که بگونهای مقهور و اسیرِ سرپنجهی غیر خدایند، با توحید میتوانند از این غلوزنجیرها آزاد شوند. توحید در مقابل هرگونه اسارتی، اعمّ از اسارت فکری و فرهنگی، اسارت اقتصادی، اسارت سیاسی و… را طغیان میکند. انسان فقط بنده خدا است و باید از بندگی و اسارت هر شخص یا فرهنگ یا هر نظام سیاسی و بطور کلی هر عامل مسلّط دیگری که در برابر خدا و رقیب او باشد رها شوند. از هر رنگ و هر نوع و در هر لباس.
۵. تکریم انسان: توحید مستلزم تکریم و ارزشدادن به انسان و انسانیّت نیز هست. عنصر فاخر و ارجمند انسان بسی ارزندهتر از آن است که اسیر و مقهور و ذلیل در برابر هر کسی بجز خدا باشد. انسان برای آنکه رتبهی والای خود را بازیابد، میبایست دامن خود را از همهی بتهای جامد و جانداری که خود را بر مغز و دل و تن انسان تحمیل کرده و قلمرو خدا را در پهنهی زندگی انسان غاصبانه به تصرّف در آوردهاند، بزداید. هیچ بینش انسانگرای مادی نتوانسته است برتری و گزیدگی و اصالت انسان را با این ظرافت و عمق مطرح سازد.
۶. یکپارچگی قلمرو زندگی و هستی انسان: زندگی انسان ترکیبی است از ذهن و واقعیت، از اندیشه و عمل. اگر یکی از این دو، یا بخشی از هر یک، محکوم قطبها و قدرتهای ضدّخدایی شود، در قلمرو زندگی انسان دوگانگی رخ داده و در عبودیّت خدا، شرک پدید آمده است.
۷. هماهنگی انسان با جهان پیرامونش: پهنهی تا بیکران گستردهی گیتی، میدان فعل و انفعال قوانین بیشمار آفرینش است و کوچکترین پدیدهی گیتی، از شعاع عمل این قوانین بیرون نیست. انسان نیز جزئی از این مجموعه است و محکوم قوانین عام آن و نیز قوانینی ویژه و با این حال متناسب و همساز با قوانین پدیدههای دیگر. راه فطری و طبیعی را باید به انتخاب بپیماید، که همین، رازتعالی وترقی اوست. این بدان معنی است که میتواند نیز، ازاین روندطبیعی تخلف ورزد.
https://eitaa.com/hekmat121/1071