#نقد_داستان
📗 نقد داستان "یلداترین شب"
🖋 منتقد: زهرا ملکثابت
سلام خانم مظفری عزیز و خوشلُطف 🦋
گشایش یا شروع این داستان، بامقدمهچینی است.
"عصر سرد آخر آذرماه است."
شروع داستان "داشآکل" نوشته صادق هدایت، چطور است؟
"همه اهل شیراز می دانستند كه داش آكل و كاكارستم سایهی یكدیگر را با تیر میزدند."
در جمله نخست داستان داش آکل، خیلی سریع مکان، شخصیتها و مسئله داستان مطرح میشود.
کدام یک جذابتر و خواندنیتر است؟
📚 دو کتاب برای چگونگی شروع یک داستان به شما معرفی میکنم:
۱. کتاب گشایش داستان/ مظفر سالاری
۲. جلد چهارم کتاب حرفه: داستاننویس/ ترجمه کاوه فولادینسب
این قسمت از اثر شما، زائد و غیرداستانی است:
"در سکوتی تلخ به لقمه های خاله و خودم مینگرم.و با بغضی دردناک لقمه ی نان و ماست را فرو میدهم. در دل خود دعا میکنم حسرت بچه به دل هیچ زنی نماند. در ذهنم به این فکر میکنم که حسرت های زندگی گاهی چه بیرحم سرنوشت آدمی را تلخ می کنند"
از اینجا وقت آن است که فلش بک بزنید و داستان جوانی خاله را تعریف کنید:
" که الان ، حال وروز خاله شاه بی بی زیباترین زن روستا ،جنون است."
✅️ این جمله که "قالی سالم میماند" یک دنیا حرف دارد، باتوجه به اینکه قالی برای ایرانیان ارزشمند است. بار معنایی یا اوج داستان، دقیقاً اینجاست.
پس از این جمله، باید شیبی رو به پائین داشتهباشد. ولی خیلی زود داستان را جمع میکنید.
به مخاطب فرصت کافی نمیهید تا تخیله شود از بار عاطفی و هیجانیِ اوج داستان.
برای قسمت پایانی داستانتان در زمان بازنویسی باید وقت و انرژی بیشتری بگذارید.
یک نویسنده با تمام عاطفه و هیجانش مینویسد ولی باتمام عقل و منطقش بازنویسی میکند 😊
موفق باشید 🦋
🖋📗🖋📗🖋📗
اینجا، حرفهیداستان است
@herfeyedastan
🖋📗🖋📗🖋📗