( ♥️°📕) 📚 ✍🏻 📖 وا چه حرفا! من هم همين دو كلمه مادر سلما به ذهنم رسيد؛ منتهي من يك منظور داشتم، مادر سلما يك منظور ديگر! مامان من ميخوام خودم زندگيمو بسازم، نميخوام شبيه هيچكس باشه. نميخوام روي مد باشه، نميخوام پر از تجملات باشه! من بقيه كش مكشها را نمينويسم. حالم سنگين ميشود. دو جمله دارم كنار آرامشي كه سلما پيدا كرده بگويم: عبدالمهدي جان! من آدم اين هستم كه قدردان سلما بمانم؟ اين دغدغة ذهني من شده است! بالاخره او نميخواهد مثل بقيه زندگي كند؛ مي خواهد رسم و رسوم غلط را بشكند، ميخواهد من درس بخوانم، خودش درس بخواند، من كار كنم و خرجي بياورم، خودش بچهها را تربيت كند، اسم بچهها را هم گذاشته، اميرمهدي، محمدمهدي، عبدالمهدي، مهديه، مهديار. من ميگويم پنج دختر ميخواهم، او اما سه پسر ميخواهد و دو دختر. من مي گويم: محبت را شما زنها توليد ميكنيد، آرامش را شماها داريد، تربيت دست شماست، آبادي و خرابي با شماست، كلاً پنج تا پنجاه تا دختر باز هم كم است، میخندد. حالا كه كلام به اينجا رسيد سلما ميگويد: دخترها و زنها اگر ميدانستند چه گنجي هستند و خدا چگونه نگاهشان مي كند، جسمشان را نشان نميدادند. جسم درجه دوم اهميت است، كاش قدر روحشان را ميدانستند. به قول آقامغفوري؛ « خانمها در جبههاي هستند كه آيندهسازان راستين انقلاب و اسلام و مملكتند. تربيت نونهالان و آيندة اسلام دست آنهاست. به شكلي هدايت گران جنگ و انقلابند!» ببين آقا فرهاد آمريكا بايد از من بترسه! شما هم همينطور! خنده چيزي نيست كه به اختيار باشد، تسويه حساب را بعداً ميكنم كه اسم من را كنار آمريكا آورد. حقيقت اين است كه كنار او به آرامش رسيدهام، حالا آمريكا مثل سفير انگليس خودش را خيس ميكند، حرف ديگري است. اما در جريان ازدواج يك اتفاقي دارد رخ ميدهد آنهم اينكه اين پيمان مقدس دارد رنگ و لعاب تشريفات و تجملات ميگيرد تا نظام مقدس خانواده! ⏳ادامه دارد...⏳ https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem