💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_سیصد_و_چهل_و_ششم
.
امیرمهدي – با کفش پاشنه دارتون مشکلی ندارم .
فقط خواهشا صداي تق تقش رو کنترل کنین .
من – حواسم هست .
امیرمهدي – در مورد آهنگ هم بگم ، اونقدري تو خونه نیستم که
براي گوش دادن به آهنگ مورد علاقه تون
دچار مشکل بشین .
فقط قول بدین آهنگی که گوش می کنین ارزش داشته باشه که براش وقت بذارین . وقتی هم من خونه هستم از شنیدن آهنگ هایی که خواننده ش زنه صرف
نظر کنین .
نفس عمیقی کشیدم .
خودم رو براي سخت تر از این چیزا آماده
کرده بودم .
تو هر چیزي سعی کرده بود تا
اونجا که می تونه با چیزهایی که دوست داشتم کنار بیاد .
من – با اینم مشکلی ندارم .
امیرمهدي – با مد هم مشکلی ندارم تا زمانی که خارج از عرف یه ادم متشخص نباشه . هر وقت می خواین رو
مد لباس بخرین اول ببینین اون لباس شخصیت شما رو چه جوري
نشون می ده .
اگر وقار و متانتی که شایستهي یه زن ایرانیه رو به نمایش می ذاره ، اونوقت انتخابش بکنین .
این حرفش یعنی باید قید بعضی چیزها رو بزنم .
البته من باید به اینجور لباس پوشیدن ها عادت می کردم .
چون براي رفتن به خونه ي اقوامش نمیتونستم مثل قبل انتخاب
هاي آزادانه اي داشته باشم و خواه ناخواه
انتخاب هام محدود می شد .
پس قبول حرفش چندان سخت نبود .
من – اینم قبول دارم .
امیرمهدي – در مورد بلند خندیدن و بلند حرف زدن و شیطونی کردنم باید بگم که تو خونه و حریم محرم ها
اشکالی نداره .
ولی ترجیح می دم شیطنت هاتون فقط براي خودم باشه . می دونم خودخواهیه . ولی ..
سکوت کرد .
منم سکوت کردم تا حرفش رو کامل کنه .
امیرمهدي – آخه با شیطنت ..
باز هم حرفش رو خورد .
بلند شد ایستاد و پشت به من سریع گفت .
امیرمهدي – با شیطنت خیلی به چشم آدم خواستنی می شین.
انقدرسریع گفت که یه لحظه شک کردم به چیزي که شنیدم .
ولی وقتی اومد و دوباره کنارم نشست با حرفیکه زد ، فهمیدم درست
شنیدم .
امیرمهدي – هیچ وقت از دخترایی که از این شیطنت ها می کردن خوشم نمی اومد .
اما نمی دونم چرا هرحرف و حرکت شما برام شیرین بود .
لبخندي زد
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem