💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 خندیدم . چقدر خودش رو کنترل می کرد که حرفی نزنه که نتونیم احساستمون رو کنترل کنیم . جلوي ویترین یه نقره و بدل فروشی ، چشمم به سرویس ستی افتاد که بی نهایت قشنگ بود . با ذوق برگشتم به امیرمهدي نشونش بدم که با دیدن پویا ، کمی دورتر ، که تکیه داده بود به نرده هاي وسط پاساژ و مستقیم داشت نگاهمون می کرد , لبخند رو لبم ماسید و حرفم رو خوردم . لبخند موذیانه ش حس بدي رو بهم منتقل کرد . لبخند خشکیده م شد تلخند . گاهی وقتا آدما تو زندگیشون کارهایی میکنن که نسنجیده ست . خودشون و وجدانشون رو با گفتن " کسی که نمی فهمه " آروم می کنن . غافل از اینکه هر چند کسی خبردار نشه یا با گذشت زمان فراموش بشه اما تبعاتش تا مدت ها تو زندگی آدم باقی میمونه . و مثل بختک رو زندگیت سایه می ندازه و ممکنه مثل ماربپیچه دور شریان هاي حیاتی زندگیت و همه رو از کار بندازه . پویا دقیقا همچین نقشی رو تو زندگی من داشت . قرار بود چقدر دیگه تاوان اون چندماه دوستی با پویا رو بدم ! نمیدونستم اینبار چه خوابی برام دیده ! خدا به آدم عقل داده تا قبل از انجام کاري همه ي جوانب و بسنجه . وقتی ادم با بی فکري شروع می کنه به جولان دادن و دل‌بخواه رفتار کردن ؛ نتیجه‌ش می شه همین تاوان دادنا . من به پشتوانه ي چه چیزي اجازه دادم قبل از رسمی شدن نسبتم با پویا ، رابطه اي بینمون شکل بگیره ؟ که اگربخاطر سخت گیری بابا و مامان نبود مسلماً رابطه ي کنترل شده ي ما ، رنگ و بوي دیگه اي به خودش می گرفت . و جالب بود همون ارتباط کنترل شده ؛ کمر بسته بود به نابودي من . پویا اشتباه جوونی و خامی و شیطنت هاي بی فکرانه ي من بود . شاید اگر به جاي آزادانه رفتار کردن ، کمی به سنت ها و حفظ حریم ها اهمیت می دادم حالا از دیدنش اینجوري ته دلم خالی نمی شد . خیره به پویا ، بی اختیار گفتم . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem