💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 چرا همه فقط حرف مي زدن و کاری ازم مي خواستن ولي یك نفر نگفت که راهش چیه! صورت مسئله رو مي دادن ، جواب رو هم ميگفتن . بدون اینكه بگن راه حلش چیه! کاش مي تونستم صورت مسئله رو پاك کنم و خودم رو راحت . از من بي تجربه چي مي خواستن ؟ مني که راه به راه در حال پس دادن امتحان بودم و هر دفعه امتحانم سخت تر مي شد و تحملش دشوارتر. صدای بابا من رو از غرق شدن بین معادلات چند مجهولیم بیرون کشید: _اون کاغذی نباش که وقتي بین آتیش میندازیمش به رقص شعله ها زیبایی میده ولی آخر سر ازش خاکستر باقی میمونه . . مثل اون سیب زمیني ای باش که میون آتیش مي ره ، سیاه مي شه ولي در عوض پخته مي شه. دورنمای زندگیت مهم نیست ، مهم اینه که وقتي تو بطنش قرار مي گیری روحت رو جلا بده . هر کس مي تونه از دور زندگیت رو اونجور که مي خواد یا مطابق با عقلش تفسیر کنه . زندگیت رو نه بر مبنای حرف و نظر مردم که برمبنای اونچه که خودت مي خوای شكل بده . هیچكس قرار نیست جای تو زندگي کنه. بابا راست مي گفت . هیچكس به جای من قرار نبود تو اون شرایط زندگي کنه . این من بودم که باید تو اون کوره راه پیش مي رفتم . این صبر و تحمل من بود که به آزمایش گذاشته شده بود . پس فقط خودم ميتونستم یه تصمیم درست بگیرم. نگاهم رو از صورت بابا به زیر کشیدم. نیاز مبرمي به تنهایي و فكر داشتم . اینكه ببینم تو این مدت بي امیرمهدی چیكار کردم و حرفای شنیده شده رو مطابقت بدم با لحظه به لحظه ش. ببینم کجا کم آوردم و کجا درست رفتار کردم! 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem