۴۷ ۲۳ بهش می‌گفتند تورجی، یا نهایتا «رضا». اسم سختی دارد واقعا؛ بزرگ و زیاد است. صدا زدنش آن هم در مواقع اضطراری جنگی، خداوکیلی کار خطرناکی است. من هم بودم به اینطور مختصر صدا زدنم چیزی نمی گفتم. باغ رضوان اصفهان که رفتیم، دور مزارش شلوغ بود. یعنی نمی‌شد خیلی طولانی بنشینی و دعایی بخوانی. هر چند من آن موقع خوب نمی‌شناختمش؛ فقط برایم خاص بود چون می‌گفتند: به خواب مردم خیلی میره، حتی اونایی که نمی‌شناسنش!» برایم سئوال بود وقتی به خواب ملت می‌رفته چی بهشان می‌گفته؟ آدم‌ها از بعد از اینکه خواب او را دیده‌اند زندگی‌شان چقدر عوض شده؟ اصلا تغییری کرده یا با دیدنش خوشحال شده‌اند و صبح روز بعد، سلامش را به اهل دنیا رسانده‌اند فقط؟... گذشته از اینها، صدای تورجی زیباست. می‌گفتند مداح گردان فاطمه‌‌الزهرا (س) بوده و دعای کمیل و زیارت عاشورا و مداحی‌هایش، از طرف حاج همت هم طرفدار داشته! اینقدر که در موقعیتی بحرانی - وقتی دستش از همه‌جا کوتاه بوده - بیسیم می‌زند به تورجی و می‌خواهد که برایش بخواند. - روضه‌ی حضرت زهرا (س) می‌خونی آقا رضا؟ و می‌خواند... و می‌خواند... و هنوز هم صدایش در گوش تاریخ پیچیده و به همان زیبایی، اینجاست! من زبان گفتنم الکن است از گفتن از اسم آدم حسابی هایی که اسم‌هاشان به گوشم می‌خورد و چهره‌ی شناس می‌شوند برایم؛ اما خب، چه می‌توان کرد وقتی دلم اگر نگویم هم راضی نمی‌شود از خودم؟! خیلی تلاش کردم که حرف درست و حسابیِ قشنگی برای سالگردش جور کنم، ولی حرفم نیامد. انگار بعضی وقت‌ها آدم ترجیح می‌دهد صداها و تصاویر حرف دلش بشوند. شاید برای همین خدا این همه تصویر جلوی چشمان آدم می‌گذارد، که آنچه را نمی‌خواند و نمی‌فهمد، اقلا جایی از این زمین و از این خلقت، طور دیگری لمس کند. امروز، ۵ اردیبهشت، تورجی به رضای خودش رسیده و حالا خوشِ‌خوش است... خوشِ‌خوش! این هم هدیه‌ی خودش بوده قطعا، به همه‌مان که الان، یادش افتادیم:) موقع شنیدنش یاد @Hich1214 هم باشید لطفا... بسی زیاد اگر ممکن است! هیچا~ داستان‌های مبارزه.