#نگاشته ۶۸
#هیچآ ۳۶
«
هر کسی که علاقهمند به ایران قوی است، بایستی در این انتخابات شرکت کند.»
یک شب برفی از شبهای ۱۴۰۱، بعد از زمانی که معترضین، خوب خودشان را تخلیه کردند و
مرگ بر _
مرگ بر هاشان را سر کوچه هوار زدند، یک صدای زنانهی نزدیک، دم خانهمان شنیدم.
صدا این دفعه نعرهی
مرگ بر نمیزد؛ برعکس! طی یک عملیات فکر شده و بسیار هیجانانگیز، داشت
درود میفرستاد.
با همان حنجرهی خستهای که پیدا بود بغض کرده ولی میخواهد به روی خودش نیاورد، میخواهد صدایش به همه برسد ولی زور بیشتر از این فریاد زدن را نداشت، و از همه مهمتر، حنجرهای که از اوج گرفتنش پیدا بود
مدتهاست این حرفها هم بیخ گلویش گیر کرده، و هم دلش را هم پرپر...
- درود بر
ایران!
- درود بر
وحدت!
- درود بر
استقلال!
- درود بر
آرامش!
- درود بر
صلح!
- درود بر...
حرف همه را در جملات شعاری، بدون هیچ پیچش و چرخش و کنایهبازی و در پرده حرف زدن،
فقط فریاد زده بود.
التماسی برای
حفظ ارزشهای واقعی یک ملت، حیات یک ملت، نگه داشتن خود ملت برای بقای آن؛ ملتی که حقیقتا اگر سراسر
فخر نباشد،
مفتخر به داشتن
افتخارات زیادی است.
این جملهی آقا که بالاتر گذاشتم، مرا یاد آن شب انداخت؛ اینکه سوای هر دین و مذهب و اعتقادی،
فقط برای ایران.
چون همین، از بارزترین تفاوتهای ایرانیجماعت است با باقی جهان.
ما معروفیم به
حضور همیشگی، معروفیم به
بودن؛ چون مردمِ
هستشدن و
هستی ساختن هستیم و جانمان در میرود برای هر چه باورمان باشد.
از
اسلام (به عنوان مذهب) و
جمهوریاش (به عنوان حاکمیت) نگفتم که مورد زاویه قرار بگیرد - که اگر میگفتم هم میشد سالها گفت از آنچه اسلام برای ایران هست و آنچه کرد و آنچه شد، و آنچه که قرار است بشود با آمدن صاحبش، انشالله -؛
از ایران گفتم؛
از ایرانی که همهمان بخواهیم و نخواهیم، در آیندهاش
سهم داریم و صفحه به صفحه و سطر به سطر و جمله به جمله، رقمش زدیم و میزنیم...
خدا کند آخر قصه، همهمان جای درستی ایستاده باشیم و شرمندهی هیچکس و هیچچیز - خصوصا
خودمان - نباشیم.
آمین!...
هیچا~ داستانهای مبارزه.