#ماهِ_ماه ۳
چیزی حدود ده ساعت دیگر، صفر دوی بالای دفترم، میشود «سالی که گذشت».
میپرسد: خوب گذشت؟
میگویم: بستگی داره خوبو تو چی تعریف کنیم.
دوباره میپرسد: چقدر فلسفه میبافی؛ یه کلوم بگو دلت براش تنگ میشه یا نه؟!
و من در دلم، و نه به او، میگویم که دوست داشتم ۰۲ در بعضی لحظاتش متوقف میشد و نه عقب میرفت و نه جلو...
دوست داشتم میماند روی عقربه های ساعتهای قبل از اتفاقاتی که هرگز دلم برایشان تنگ نمیشود، صحنههایی که هنوز هم در گوشهی ذهن، اذیتم میکنند و همهی چیزهایی که به قول یوگیستها، باید در یک «پانوراما»ی حسابی، بیرون داده شوند...
۰۲ به معنی واقعی کلمه
فراز و
نشیب بود.
و اگر به خودم بود، کاری میکردم که ۰۳، قلق مسیر دستم آمده باشد و طوری د جادههایش بتازم که به قولی «همهی دوربینهایش را بگیرم!»، ولی من هر چه هم که بکنم، لحظاتی مثل لحظات پیچیدهی
امسالی که گذشت، در
امسال ۰۳ هم به وجود خواهند آمد و مرا شوکه میکنند.
امشب، هشتم ماه مبارک، به نهم میپیوندد و ۰۲ به ۰۳؛ و ما این میان، امیدواریم که حالمان، با حال همهی اینها،
حالی به حالی شود!
#ده_ساعت_تا...
#هیچآ ۲۸
سهشنبه، بیست و هشتم اسفندماه ۱۴۰۲ هجری شمسی.
هیچا~ داستانهای مبارزه.