|هیرمان|
سرد است و بادها خطوط مرا قطع میکنند آیا در این دیار کسی هست که هنوز از آشنا شدن با چهرهی فنا شدهی خویش وحشت نداشته باشد؟ آیا زمان آن نرسیده است که این دریچه باز شود باز باز باز که آسمان ببارد و مرد، بر جنازهی مردهی خویش زاری کنان نماز گزارد؟