«هیام⁦«
من عاشق سفر کردنم
بسم الله الرحمن الرحیم . من عاشق سفر کردنم، سفر به هر کجا و هر چند روز. از این‌هایی که اگر صبح بگویی، برای عصر بار سفر ببند ، عصر نشده چمدان به دست جلو در ایستاده است، از آن لحظه آخری‌های ریلکس که دوساعت مانده به حرکت قطار تازه ماشین لباسشویی روشن میکند، از این آدم‌های راحت بگیرِ غیرِ وسواسی، از همین ها که میگویند باید از سفر لذت برد، از همان لحظه‌ی قبل رفتن و مسیر گرفته تا تمام روزهای خود سفر. استرس قبل از رفتن و خستگی توی راه را نمی‌فهمم. چند سالیست برنامه‌ی سفر های بهار و تابستان را که می‌چینم، فیلبند را توی لیست قرار میدهم که حتما برویم. جایی که شنیده بودم عین بهشت است. زیبا و چشم نواز... چقدر عکس‌های دلفریب دیده بودم از آنجا. یک جنگل بی انتها با مِهی غلیظ انگار که وسط ابرهایی. یک سال، دکتر استراحت مطلق داد، سال بعدش کرونا بیخ خرمان را گرفت و بعدترش دخترک تازه واکسن زده بود. یک بار پولمان دیگر تمام می‌شد و سال بعد، همسفرهایمان، جا می‌زدند. این فیلبند رفتن ما هیچ وقت اتفاق نیفتاد... اردیبهشت و خرداد و تیر را انتخاب کرده بودم برای رفتن به وسطِ ابرها و دل جنگل. سی‌ام اردیبهشت هزار و چهارصد و سه شد و ما پایمان به فیلبند نرسید. مامان انسی میگوید: هر چیزی رو اگه به وقتش و زود انجام ندید آفت میخوره. هر بار که می‌خواستیم جایی برویم، چیزی بخریم، مراسمی اجرا کنیم، می‌گفت: زودتر انجامش بدید مامان جان، نذارید آفت بخوره. فیلبند رفتنمان آفت خورد. آنقدر نرفتیم که مِه غلیظ و جنگل و.... برایم دیگر زیبا نیست. دیگر دوستشان ندارم. کاش نمی‌گذاشتیم، رفتنمان آفت بخورد، کاش به موقع می‌رفتیم و این به موقع رفتن‌ها چقدر خوبند... آخ.... یک سینه حرف هست ولی نقطه چین بس است.... . . @hiyaam