. من آدم تغییر عادت‌ها نیستم. هیچ وقت بلد نبوده‌ام که جز پشت میز کارم کارهای محفل را پیش ببرم. اما این شماره توی ماشین، زیر سِرم یا در صف انتظار پزشک و سونوگرافی و آزمایشگاه محفل می‌خواندم: مطالبی که بین من و نویسنده‌ها در حال رفت‌وآمد بودند تا همه آماده و یک‌جا با عنوان محفل خیاط منتشر شوند. . هنوز متن‌ها نهایی نشده مجبور به یک کوچ اجباری شدم. وسایلم را تا حدودی جمع‌وجور کردم و مهمان خانه مادرم شدم. تجویز پزشک بود. نیاز داشتم کسی مراقبم باشد. ضعف و سرگیجه باعث شده بود برنامه‌ی جدید جایگزین عادات همیشگی‌ام شود. در آن روزها که استرس برایم سَم بود دوستان و همکارانم بهترین همدمم بودند و هر بار که جویایی حالم‌ می‌شدند و یا گوشه‌ای از کار را می‌گرفتند انگار دنیا با تمام اعوان و انصارش برویم می‌خندید. . محفل برای من مرکز دنیاست. دانه‌ای است که به قول استادم قرار است درختی تناوری بشود و بعد ثمر بدهد. نامش ماندگار و عزیز! . محفل برای من یک نقطه پرش بوده و هست. نقطه‌ای که باب آشنایی و هم صحبتی من با نویسندگانی‌ست که روزی هر کدام در سرزمین ادبیات حرفی برای گفتن خواهند داشت. یاد می‌گیرم از تک‌تکشان و قدردان زحمات و تواضع بی‌اندازه‌شان هستم. . محفل ۹ از راه رسیده و من بیشتر از هر وقت دیگر دوست دارم در مورد تک‌تک مطالب کار شده در مجله بازخورد بگیرم. از همه دوستان خواسته‌ام به یک خداقوت اکتفا نکنند و اگر نکته‌ای به ذهن‌شان می‌رسد و یا جای خالی مطلبی به چشمشان آماده‌ بگویند. شما هم اگر محفل را خوانده‌اید خوشحال می‌شوم با هم گپ‌و‌گفتی داشته باشیم. لطفتان مستدام🌷 . @homsaaa