🍃مقصد زندگی در جاده هستم و مقصدم خانه است. خسته ام و حوصله راه را ندارم. تابلوها را یکی یکی نگاه می کنم. خیلی مانده تا خانه. من این تابلوها را دوست ندارم. چشم هایم را می بندم. می خواهم وقتی باز کنم که به مقصد نزدیک شده باشم. آقا! چه قدر مانده از راه غیبت تا ظهور تو؟ چرا حوصله ام سر نرفته از نرسیدنت؟ من از خودم برای این همه حوصله ای که در نبودنت دارم خشمگینم. معلوم است تو مقصد من نیستی که این قدر با حوصله طی می کنم روزهای نبودنت را و این چه قدر آزاردهنده است. یک روز می رسد که حوصله ام سر برود از نیامدنت. دعا کن زودتر بیاید. شبت بخیر مقصد زندگی