زنان عرب، از آزادی‌های مشروط تا خندیدن به سنت‌های مردسالارانه گعده‌های زنانه، مراسم‌ قبل از عروسی بودند که شبیه یک فستیوال برای رقص و شادی بود. از حدود ۱۰ شب قبل از عروسی، هر شب زن‌های فامیل در خانه‌ی صاحب عروسی جمع می‌شدند، ماکسی‌های رنگی می‌پوشیدند و با هم‌نواییِ ترانه‌های سنتی و قدیمی عربی و دست‌زدن‌های ریتمیک مخصوص عرب‌ها، جشن می‌گرفتند. یک بخش ویژه‌ی این مراسم اجرای نمایش‌های شبیه نمایش روحوضی بود که اغلب درباره‌ی موضوعات قبل از ازدواج بودند. مثلاً یکی‌ از آنها که یادم مانده است، درباره‌ی دختری بود که قبل از ازدواج باردار شده بود و حالا با بالشی که زیر لباسش گذاشته بود به صورت طنز درباره‌ی این اتفاق حرف می‌زد. ما یک عروسی عربی هم در مشهد رفتیم که آنجا مشابه همین نمایش اجرا شد و انگار یکی از موضوعات مشترک در این نمایش‌های روحوضی بود. این نمایش‌ها کلاً طنز بودند و در واقع زن‌ها با اجرای آن، سنت‌های مردسالارانه‌ی آن جامعه را در درون خودشان به سخره می‌گرفتند. این تئاترهای زنانه مختص گعده‌های قبل از عروسی نبود و در عزاداری‌های محرم هم شاهد اجرای آنها بودیم. عزاداری‌هایی که در جمع‌های زنانه در دوران محرم برگزار می‌شدند، یکی از بزرگ‌ترین اتفاق‌های زندگی ما بود. زن‌ها کاملاً به صورت ریتمیک سینه می‌زدنند و زنی خوش‌صدا، یک متن بسیار زیبا و ادبی و آهنگین شبیه به متون تاریخ بیهقی را درباره‌ی اتفاقات کربلا می‌خواند. 🌸 به‌عنوان زنی که در یک جامعه‌ی عربِ نیمه قبیله‌ای زندگی می‌کند، همیشه یک تهدید دورادور هم برای ما وجود داشت. چون گاهی می‌شنیدیم که یک دختری ناپدید می‌شود و می‌فهمیدیم آن دختری که گفته‌اند شوهرکرده و به کویت رفته، درواقع سرش را بریده بودند. من البته باور نداشتم که این تهدیدها برای من و در خانواده‌ای که من هستم، می‌تواند جدی باشد. اما به عنوان یک زن، این تهدید همیشه بود که هر آزادی که من دارم مشروط بر این است که دیگران نفهمند و همیشه این را می‌دانستم که یک کسانی هستند که تهدیدی برای آزادی من به شمار می‌روند. ⬅️ قدرت آن ساختار مردسالارانه در سال‌های اخیر خیلی کمتر شده و یکی از آن دلایلش هم از خانه بیرون ‌آمدنِ زنان است. این ترس‌هایی که می‌گویم اغلب مربوط به دهه‌ی هفتاد و هشتاد خورشیدی هستند. در آن زمان حتی در فامیل ما، دخترهای کمتری امکان تمام ‌کردنِ مدرسه را داشتند. به‌خاطر این‌که همچنان شکل خانواده‌های گسترده وجود داشته و مثلاً وقتی برادرها ازدواج می‎کردند و بچه می‌آوردند، باید زنانی در خانواده می‌بودند که به بزرگ کردن آن بچه‌ها کمک کنند. 🌸یک مسئله‌ی دیگر هم این بوده که مدرسه رفتن خرج داشته و برای خانواده‌ها مهم نبود که دخترانشان مدرسه بروند چون این دخترها امیدی برای آینده‌ی خانواده به شمار نمی‌رفتند. در همان دوره‌ای که من در آبادان زندگی می‌کردم هم سن ازدواج از سیزده و چهارده به‌مرور به شانزده، هفده، هجده رسید. «نهوه»، همان رسمی که طبق آن باید همه‌ی پسرعموها رضایت می‌دادند تا یک دختر بتواند با فرد دیگری ازدواج کند، الان خیلی کم‌رنگ‌تر شده است. انگار که در آن همبستگی و همدستی که مردها با هم داشتند و شرایط را برای زنان سخت می‌کرد، هم کمی شکافی ایجاد شده است. مثلاً همین که مردها هم دیرتر ازدواج می‌کنند، وابستگی‌شان به پدرشان را کمتر کرده است. از طرف دیگر مردان هم از آن نظام خانواده‌‌ی قبیله‌ای جدا شده‌اند و آن قدرت سابق را ندارند. قبلاً مردان جوان احتیاج داشتند که بعد از ازدواج هم در خانه‌ی پدرشان زندگی کنند. بعدتر همین که می‌توانستند خانه‌ی کوچکی برای خودشان بگیرند، انگار تابعیتشان از قوانین خانه‌ی پدری کمتر شد و با همسرشان یک توافقات دیگری پیدا کردند. یا مثلاً از دهه‌ی هشتاد دیگر زنان هم آخرشب به تماشای سریال‌های تلویزیون کویت می‌نشستند و همین امکان ارتباط با جهان‌های دیگر را به آنها می‌داد. در حالی که قبلاً در آن موقع از شب که مردان سریال می‌دیدند، زنان باید مشغول شستن ظرف‌ها و مرتب کردن آشپزخانه می‌شدند. اما حالا در این خانه‌های جداگانه‌ای که داشتند هم کارشان کمتر بود و هم امکانات بیشتری داشتند و برای همین اصلاً ساختار خانواده عوض شده است.   🔹ثنا نصّاری در گفت‌وگو با مریم فومنی ✅ادامه مطلب در هم میهن @Zane_Ruz_Channel @hooree🌹