مستی از پابوس بر می‌گردد و بعد از سفر تربتت را هدیه بر یک مست دیگر می‌کند بارم را می‌بستم تا پنج‌شنبه با خانواده برویم مشهد برای تشییع رئیس جمهور و همراهانش. روز بعد یکی از بچه‌های هیأت گفت: «می‌خوایم برای زائرین موکب بزنیم.» وسایل سفر را برگرداندم سر جایش و گفتم: «می‌مونم همین‌جا. بچه‌ها کمک می‌خوان.» چهارشنبه موکب زدیم. نمی‌دانم چرا دلم همش یاد تربت کربلا می‌کرد. با خودم می‌گفتم یادم باشد این دفعه رفتم کربلا حتماً تربت بیاورم. زائرین دسته دسته می‌آمدند و ازشان پذیرایی می‌کردیم. توی حال و هوای خودم بودم که زائری آمد جلو. بسته‌ای توی دستش بود. آورد جلو و گفت: - این تربت کربلاست، بدین به خادمین! 💌 شما هم راوی این لحظه‌ها باشید و روایت‌هایتان را در پیام‌رسان‌های ایتا و بله، با ما به اشتراک بگذارید. 🆔 @ati95157 🚩 به کانال بپیوندید: ➕ @hoseinieh_honar_sabzevar