"هواللطیف" غیر شام و کوچه‌هایش هیچ جایی شوم نیست آنقدر مست‌اند مردم حالشان معلوم نیست تشنگی از نا مرا انداخته آنقدر که ناله‌ی افتادنم از ناقه‌ها مفهوم نیست یک طرف پرتاب سنگ و یک طرف پرتاب نان هیچ جا این راه و رسم شامیان مرسوم نیست او فقط یک ظرف آب از تو طلب کرده‌ست،زجر تازیانه که جواب کودک معصوم نیست با همین سر نیزه‌ی کوفی بساز و غم مخور مهربان‌تر هیچکس جز نیزه با حلقوم نیست گرچه میزد با عصا بر روی لبهایت یزید خیزران بی‌زبان که این وسط محکوم نیست ابتدا بازار و بعدش کوچه‌ی اهل یهود هیچ جا اندازه‌ی این دو هوا مسموم نیست گرچه سهم هر سری خاکستر است و چوب و سنگ هیچکس قدر علی اصغر سرش مظلوم نیست از تمام داغ‌ها گفتم ولی داغ کسی بی‌نهایت مثل داغ خواهرش کلثوم نیست @goriz_128