و اصلی علیه‌السلام در روایاتی وارد است که، یک هزار و نهصد و تیر بر تن آن وارد شد... پس آن حضرت ایستاد تا ساعتی بیاساید از خستگی جنگ و همچنان که ایستاده بود، سنگی بیامد و بر پیشانی مبارک او رسید، پس جامه برداشت، که خون را از روی بسترد و پاک کند، که تیری سه شاخه و زهر آلود بیامد و بر سینه آن حضرت نشست و به روایتی بر دل آن حضرت... پس فرمود: بسم الله و بالله و علی ملة رسول‌الله، و سر سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو میدانی مردی را می‌کشند که روی زمین پسر پیغمبری جز او نیست. آنگاه آن تیر را بگرفت و از پشت بیرون آورد و مانند ناودان برجست، پس دست بر آن زخم گذاشت، چون پر شد سوی آسمان پاشید و یک از آن برنگشت و در آسمان دیده نشده بود، تا آن گاه که علیه‌السلام آن را به آسمان پاشید و بار دوم دست بر آن نهاد و روی و محاسن را بدان آغشته کرد و فرمود: جد خویش رسول‌خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم را چنین خضاب شده دیدار کنم و گویم یا رسول الله و مرا کشتند... 📕 نفس‌المهموم، باب شهادت مظلوم https://eitaa.com/hosseinasadi128_ir