چهل سال است در تب گریه کردم چهل سال است هر شب گریه کردم چهل سال است من بیدار ماندم صحیفه را نوشتم روضه خواندم @hosenih چهل سال است غرق اشک و آهم شبانه روز یاد قتلگاهم چهل سال است خواب شمر دیدم به دستش خنجری دیدم پریدم چهل سال است گفتم دادِ بیداد همیشه ظرف آب از دستم افتاد چهل سال است تا مذبوح دیدم نشستم بر زمین، ضجه کشیدم چهل سال است دشت کربلایم به یاد روز دفن و بوریایم چهل سال است فکر اصغرم من عزادار ذبیحی پرپرم من چهل سال است مانند ربابم به کام تشنه، زیر آفتابم چهل سال است می گویم خدایا عطا کن خیر، سهلِ ساعدی را @hosenih چهل سال است یاد شهر شامم کنار عمه ها در ازدحامم چهل سال است بر زخمم نمک خورد بمیرم عمه ام زینب کتک خورد چهل سال است می گویم رقیه زنم بر دست می گویم رقیه چهل سال است در بزم شرابم به یاد خیزران خانه خرابم چهل سال است می سوزد وجودم به روی ناقه با غل بسته بودم @hosenih چهل سال است داد از سنگ دارم به روی خود نشان از چنگ دارم نگو این زهر امانم را بریده چهل سال است عمرم سر رسیده شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e