بستر برای زینب کبری یادآور غم‌های بسیاری‌ست ِزخمِ سرِ بابای مظلومش یک زخم سی ساله‌ست که کاری‌ست زینب فراوان لاله برمی‌داشت، سی سال پیش از بستر زهرا حالا همان بستر پر از لاله‌ست از خونِ جاری از سر مولا خون دل‌ست این‌ها، نه خونِ زخم سر باز کرده زخمِ دیرینه امروز جاری از سر و دیروز می‌آمد از پهلو و از سینه این روزها حال و هوای او حال و هوای حضرت زهراست پیشانیِ مولا اگر باز ست شرح عزای حضرت زهراست هر روز پیش چشم مولا بود آن لحظه‌ای که فاطمه افتاد سخت است، ناموس علی آن روز، در پیشِ چشمانِ همه افتاد * جان دادم آن لحظه که نامردان انسیه، حورا را نمی‌دیدند بر چادرش پا می‌نهادند و انگار زهرا را نمی‌دیدند نه اتفاقاً خوب می‌دیدند آن کوچه را از عمد، سَد کردند نه اتفاقاً خوب می‌دیدند از عمد، پهلو را لگد کردند نه اتفاقاً خوب می‌دیدند که بین دیوار و در افتاده یک لحظه دیدم دومین ابلیس با پا به جانِ کوثر افتاده اشک خجالت بود در چشمم خونِ شهادت بر رویِ زهرا خون می‌چکید از چشم‌های من خون می‌چکید از بازویِ زهرا حالا در آغوش پُر از دَردَم محسن پس از سی سال می‌آید بارِ سَفر بستم خدا را شکر زهرا به استقبال می‌آید ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e