نمی دانم چرا از روشنی، از نور می‌ترسم به من نزدیکی و من از تو دورا دور می‌ترسم چنان با تیرگی خو کرده‌ام یک عمر که حتی ببینم خانه‌ام را می‌کنی پُر نور می‌ترسم بمیرانم ولی اول بخوان این اعترافم را خدایا هرچه باشم باز هم از گور می‌ترسم الهی "وَحشَتی مِنْ ضیقِ لَحدی"، رحم کن بر من من از تاریکی این قبر سرد و کور می‌ترسم الهی "لا تؤَدِّبْنی"، عقوبت کار رحمان نیست من از اخم‌‌ و سؤال آن دوتا مأمور می‌ترسم اگر نیش زبانم خانه و همسایه را آزرد به فریادم برس، از نیش مار و مور می‌ترسم ** خدایا هرچه کردم، بر حسینت گریه هم کردم من از بی آبرویی پیش او، بدجور می‌ترسم به اشکی بر حسینت می‌کنی خاموش آتش را مرا بر آتش خشمت نکن مجبور، می‌ترسم ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e