می‌خوانم از مقتل این روضه‌ها گر بازتر گردد خطر دارد سخت است و می‌خوانم اینک تمام خیمه، قلبی شعله‌ور دارد یک مرد می‌باید این روضه‌های داغ را از خاک بردارد از اوّلِ این راه انگشترت را ساربان زیر نظر دارد گرمای این صحرا خیلی برای طفل شش ماهه ضرر دارد ذکر مصیبت شد دارد لهوفت ناله‌ها سر می‌دهد، من هم آنجا که می‌گویند افتاد روی خاک، عباس تو با پرچم آنجا که می‌گویند در علقمه شد قدت از بار مصیبت خم آنجا که می‌گویند مرگا به من، باید بمیرم پای این ماتم مرگا به من وقتی هی زینب تو معجرش را می‌کند محکم حتما خبرهایی‌ست اینجای مقتل‌ها زبان شعر هم لال است ای ذوالجناح آرام! باید بگویی خونِ که بر روی این یال است حتماً خبرهایی‌ست زینب میان خیمه خیلی ناخوش احوال است بیرون زد از خیمه اینجای روضه شمر دیگر بین گودال است دردش مرا هم کشت آنکس که انگشتر ربوده فکر خلخال است دارد خبر را اسب با نعل خونی می‌برد کوفه…چه خوشحال است! ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e