من ندیدم مثل تو در خاک و خون آزاده‌ای زینت عرشی و بر روی زمین افتاده‌ای بعد اکبر چشم خود را بسته‌ای بر هر چه هست نیزه‌ای دارد می‌آید سمت تو... آماده‌ای؟ پای اکبر دفعه‌ای و پای مقتل دفعه‌ای تو دوبار امروز پیش چشم من جان داده‌ای زخم‌هایت کار ده اسب و چهل تا نعل نیست وا شده بر سینه‌ات انگار پای جاده‌ای نیزه‌ها بر پیکرت آنقدر سجده کرده‌اند به گمانم که گمان کردند تو جاده‌ای اینچنین دوره نمی‌کردند نامردان تو را بود اگر دورت برادر یا برادر زاده‌ای ای بزرگ خاندانم! حق بده ناراحتم پیکرت تشییع شد روی حصیر ساده‌ای ✍ سروده گروه ادبی 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e