چشم‌های به در خداحافظ لحظات سحر خداحافظ روزهای مقدس رمضان لحظات غریب تا به اذان حال و احوال قبل افطاری قدرهای بلند بیداری چه قدر مانده است تا ساحل رمضان رفت ای دل غافل رمضان رفت، کوله‌بارت چیست؟ نکند جز گناه در آن نیست؟ شب بیست و نهم بخوان و بسوز به خودت آمدی در این سی روز؟ کاری اصلاً برای دل کردی؟ باید امشب به خویش برگردی روزها را مرور کن آری حاصلت چیست؟ از چه بیزاری؟ از گناه و دروغ و صد رنگی؟ ای بمیری که مایه‌ی ننگی ای بمیری "من" دروغ و ریا شب آخر شده به خویش بیا دست بردار از دغل بازی به چه چیزت هنوز می‌نازی؟ به گناهان بیشتر ز حدت؟ به فریب و به کارهای بدت؟ راه را اشتباه برگشتی باز هم با گناه برگشتی داشتی سوی دوست می‌رفتی آه با یک نگاه برگشتی نفْس، بیچاره کرده است تو را شب آخر شده به خویش بیا خویشتن را بشوی پس با اشک دست بر دامن توأم یا اشک اشک تنها چراغ این راه است از مسیر درست آگاه است دست خود را بده به دست چراغ تا کبوتر شود دوباره کلاغ تا پر و بال در حرم بزند توی باب الرضا قدم بزند شب بیست و نهم چه مأیوسی تو که مثل کبوتر طوسی گاه در پشت پنجره فولاد گاه در کنج صحن گوهرشاد دل تو سنگ مرمر حرم است تا به اذن ورود، یک قدم است السلام علیک که دلتنگم ای بمیرم که مایه‌ی ننگم ای بمیرم که زائرت نشدم بیست و نه روز شاعرت نشدم به من خسته هم نگاهی کن دل من را دوباره راهی کن ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e