درس اخلاق موّرخه 19/09/1399 حضرت آیت الله العظمی سبحانی (دام ظلّه الوارف) در موضوع معرفت شناسی قال رسول الله (ص) : «أعرفکم بنفسه أعرفکم بربّه.» این حدیث، حدیث بسیار عالی است و این حدیث، غیر از آن حدیثی است که می فرماید: «مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» اعرفکم بنفسه اعرفکم بربّه: هر چه شناخت انسان، نسبت به خویشتن بالاتر باشد به همان مقدار معرفتش به خدا بالا می رود ،کأنّه یک رابطه تنگاتنگی بین معرفت النفس و معرفة الله است ، هر چه معرفة النفس از لحاظ درجه بالاتر رود به همان مقدار، معرفة الله، درجه اش بالا می رود. درمنطق می گویند حدّ تامّ آن است که مشتمل بر جنس و فصل باشد؛ مثلا در جوابِ "الانسان ماهو؟" گفته می شود: «حیوان ناطق»: می گویند "حیوان ناطق" حدّ تامّ است زیرا مشتمل بر جنس و فصل است؛ اگر از حکیم ابن سینا، از ارسطو، و از دیگر فلاسفه بپرسیم: «الانسان ما هو؟» میگوید: «حیوان ناطق» امّا اگر از علماءِ اخلاق مثل ملّا احمد نراقی و ملّا مهدی نراقی یا غزّالی یا مرحوم فیض بپرسیم که آیا "حیوان ناطق" حدّ تامّ است؟ می گوید: خیر، حدّ تامّ نیست بلکه این تعریف، تنها بخشی از حقیقت انسان که تعقّل و تفکّر است (ناطق به معنای تعقّل و تفکّر است) را بیان می کند، امّا بخشی دیگر از واقعیت انسان غرائز انسان است، چه غریزه های والا و عالی که میل درونی به عدالت و نیکی، به ماوراء طبیعت است و چه غرائز دانی و دنیا خواهی مثل مسائل جنسی؛ علماء حکمت می گویند حدّ تامّ انسان، "حیوان ناطق" است امّا علماء اخلاق مثل ابوسعید و دیگران، می گویند این "حیوان ناطق" حدّ ناقصی برای انسان است زیرا انسان، "حیوان ناطق" است به همراه قید دیگری و آن "دارای غرائز عالی و دانی بودن" است. قضاوت بین دو گروه: هر کسی از ظنّ خود شد یارِ من**از درون من نجست اسرارِ من . به نظر، هر دو گروه صائبند، زیرا هر کسی از عینک خودش به موضوع نگاه می کند، ابن سینا و ارسطو عینک تفکّر را به چشم زده و می گویند: «الانسان حیوان ناطق» امّا ملّا مهدی و ملّا احمد نراقی و فیض وغزالی عینک اخلاق را به چشم زده اند و غرضشان تربیت انسان عالی است فلذا به غرائز او توجّه کرده اند زیرا کار اخلاقی، تعدیل غرائز است نه سرکوب غرائز، سرکوب غرائز که معنی ندارد، این غرائزی را که خدا داده است می خواهند تعدیلش کنند تا موجب سعادت او شود. هر دو گروه راست می گویند و اتفاقا در قرآن کریم به هر دو اشاره شده است، هم به جنبه تفکّر و هم به جنبه غرائز، امّا در مسأله تفکّر: کلمه عقل با تمام مشتقاتش 49 بار در قرآن کریم آمده است و مادّه تفکّر با مشتقاتش در قرآن کریم 19 بار آمده است به علاوه معنای تعقّل و خِرَد با واژه های "اولی النُّهی" و "اولی الالباب" نیز در قرآن کریم آمده است. آیات قرآن به جنبه تفکّر اشاره نموده است از جمله: ﴿الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّار﴾ . همچنین قرآن کریم به آن طرف یعنی غرائز نیز اشاره نموده است از جمله: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلهْمَهَا فجورَهَا وَ تَقْوَئهَا﴾ در مکتب الهام، بشر با فسق و فجور و تقوا آشنا شده است حتّی قبل از آنکه تحت تربیت انبیاء قرار بگیرد قبل از آن، در آفرینش ما الهام قرار داده است، لذا هر بشری می فهمد کذب و دروغ زشت است و صدق و راستگویی خوب است، عدالت زیبا و ظلم نا زیبا است، معلوم می شود که هم به آن طرف (تفکر) توجّه کرده است و آیات تفکّر را نازل فرموده است و هم به این طرف (غرائز) توجّه کرده است و آیات « وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلهْمَهَا فجورَهَا وَ تَقْوَئهَا » (از طریق الهام به او تقوا و مقابلش را آموخته است) را نازل فرموده است. از نظر قرآن هر دو تعریف ناقص است، هم تعریف فلاسفه و هم تعریف علماء اخلاق، حتّی اگر هر دو را هم جمع کنیم از نظر قرآن ناقص است که در جلسه بعد توضیح خواهیم داد. منابع: 1. شعيري، محمد بن محمد، جامع الأخبار(للشعيري)، 1جلد، مطبعة حيدرية - نجف، چاپ: اول، بى تا. 2. شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، الجواهر السنية في الأحاديث القدسية (كليات حديث قدسى)، 1جلد، انتشارات دهقان - تهران، چاپ: سوم، 1380ش. 3. فتال نيشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة)، 2جلد، انتشارات رضى - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1375 ش. 4. مثنوی معنوی. https://hawzahnews.com/x9XrJ https://eitaa.com/e_sobhani