#روایتگر_اربعین
🍃
عمامه و اعتماد
پشت نرده نزدیک به ضریح مطهر حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه محکم چسبیده بودم داشتم زيارت میخواندم،
جلوی نرده خادمان با بیان «حرِّک زائر» به کسی اجازه توقف نمیدادند،
نوجوانی به سمت ایشان آمد گفت گوشی مرا امانت نگه دارید تا بروم زيارت، دست به ضریح بزنم و برگردم
خادمان درست متوجه حرفش نمیشدند اگر هم میشدند قبول نمیکردند
من که کنار ایشان شاهد بودم فورا گفتم بده من نگه دارم
بدون تامل و تردید داد، فقط پرسید هستی تا برگردم
گفتم بله من اینجام زيارت میخونم
رفت تا بیایید دلم شور میزد نکند مرا گم کند و بدون گوشی بماند، بالاخره پیداش شد، بخاطر ممانعت خادمان از دور گوشی را بدستش دادم خوشحال رفت.
دقایقی بعد پدری با دو بچه کوچک آمد یکی بر شانه یکی کنارش، میخواست خادم یکی را نگه دارد تا روی شانه آن یکی را به ضریح برساند
خادمان متوجه نمیشدند
گفتم بده بغل من، فورا داد و رفت
کمی طول کشید تا در موج جمعیت دست بچه به ضریح مطهر رسید
برگشت، با تشکر بچه را از بغل من گرفت و رفتند.
میخواستم از داخل حرم خارج شوم با این سیل جمعیت مشتاق که دست من به ضریح نمیرسید، دل به دریا زدم گفتم برگردم میان جمعیت حداقل جسمم در موج عشاق باشد(خود همین در میان خریداران یوسف بودن لذتبخشه)
همینطور میان موج بودم که متوجه شدم از پشت به سمت ضریح هدایت میشوم
دو سه نفر باهم از پشت هل میدادند میگفتند بذارید دست حاج آقا هم برسه،
دستم را دراز کردم گفتم (خذ بیدی یا مولای) از کنار ضریح هم یکی شروع کرد به کشیدن دستم به جلو
بالاخره دستم به ضریح مطهر خورد دعای مستجاب تحت القبة را از دست ندادم (اللهم عجل لولیک الفرج)؛
برگشتم عقب، وقتی تشکر میکردم یکیشون با مزاح گفت: اول حاج آقایی بودی که دستت به ضریح رسيد.
پ.ن: امثال این اتفاقات در مسیر زیاد بود که نشانگر این حقیقت است که علیرغم همه حرفها و تبلیغات رابطه مردم با طلبه ها فرق داره، هم اعتماد دارند و هم کمک میکنند.
---------------------
*چند سال پیش که همراه بستگان راهی سفر اربعین بودیم در طول مسیر مخصوصا در عراق بارها معمم بودن من باعث گشایش و احترام ویژه به جمع ما شد، از آنجا عمامه در بین آنان «نماد قدرت» نام گرفت.
گرچه این تاج ملائکه، لباس خدمت و محبت است اما آن تعبیر نگاه عظمت به این لباس مقدس را میرساند.
✍️قربان یاسبلاغی
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN