.
چراغافروز ..
✍️
علی خسروی
۴۵ سال است که ۱۲ بهمن، با نام مردی عجین و عِطرآگین شده است که طُره تابدارش با عاشقان طراری کرد و در دل آنها خون، و در جانشان آتش و در عزمشان شرر افکند و نسیم زلف جانانش، چراغافروز چشمها شد.
مردی که بیش از «سیاست»، «عارفی» بود مفتون اسرار که در کار جهان، غوامض و بواطنی را دید که از چشم ظاهربینان پنهان بود. جهان فراخی که مَسکن او بود، جهانی بود توی بر تو و پرحادثه و پرمعنی؛ به همین دلیل قدرت، شهرت و فتح این جهانی برایش معنایی جز «هیچ» نداشت.
توطن در آن نشئه و تعلق به آن دیانت، جز با «هجرت» میسر نبود و عاشقی مرکب آن هجرت دائم شد.
«سیدروحالله خمینی» این شاگرد مجهز «حکمت» صدرایی، در سلوک عرفانی و در اَسفار اربعهاش و در شوق شگفتانگیزش به فصوصالحِکم، دعایسحر، آداب الصلاة، جنود عقلوجهل و ... به فطانت آشکار کرد که طالب و بل ساکن چُنان جهانی است و نه تنها با دعای نیمشبی و گریۀ سحری مأنوس و متنعم بود که پای در وادی عشق و رندی نهاده، دست از عافیت شسته بود تا بر صدر مجلس عالمانِ عارف و فقیهان فیلسوف و سیاستمدار زمان بنشیند.
خمینی اما از درونهای تیره و زوال خودباوری نیز شکوه داشت و طالب چراغافروزی و روشنگری سرگشتگان شد.
او وقتی بر خشکدماغیِ خشک مقدسان و زهد و بیعملی گوشهنشینان و ریاکاری سالوسیان و دستبوسی عالمان درباری و آلودگی و بیدردی درباریان و عُجب روشنفکران و ارتجاع مرتجعان و خباثت بیگانگان میشورید و به ملامت میگرفت، آگاهی خود را بر ناراستیهای زمانه و دلیریاش را در افشای عیوب و حسرتاش را برای بهبود، هنرمندانه ابراز میکرد.
خمینی مصلحی بود در عِداد و امتداد سیدجمال و محمد اقبال و نائینی و .. که هرآنچه آنان وعده کردند، او به تنهایی بجا آورد.
اکنون و بیش از هر زمان، خمینی را باید شناخت، کتاب احوالش را ورق زد و ذره ذره جرعه معرفتاش را در کام ریخت. محال است کسی در کنار او بنشیند و از وجود خویش برنخیزد و عید و تازگی را از درون تجربه نکند. خمینی بانگی ابدی است با این نوای اقبال:
ای زخــــود پوشیده خود را باز یاب
در مسلمانی حـرام است این حجاب
#دهه_فجر
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN