🔻 سوت قطار ✍ بهروز دلاور سوت قطار به صدا در آمد. تقریبا همه سوار شدند. همه چیز خوب و خوش بود. هوا هم بر خلاف قطارهای دیگر عالی بود. بوی عطرِ خوشی، به مشام مسافران می رسید. همه در فکر رسیدن به مقصد، سر از پا نمی شناختند. شوق و ذوق عجیبی بر دل ها حاکم بود. بوی خوش صفا، صمیمیت و برادری از وجود نازنین مسافران به یکدیگر تزریق می شد. هر چند عده ای سوار نشدند، اما مسافران قطار همه با هم یکنواخت بودند. از لحظه ای که سوار قطار شدم و صحبت های هم کوپه ای هایم را شنیدم، با خودم می گفتم: ای کاش از همان ابتدا من هم با شما همسفر بودم! چه روزهای شیرینی را سپری کرده اید! توصیفاتشان از میانه راه بسیار شگفت و عجیب بود. خاطرات فوق العاده جذاب از آدم های فکور، قدرتمند و معنوی تعریف می کردند. برایم از لحظه های سخت جنگ و جهاد گفتند. از یک سو جنگ و سختی و رنج و از سوی دیگر عقلانیت و عشق و عرفان. مصمم شدم در قطار بمانم. قطار ایستگاه های بسیاری را طی کرده است. اما در یک نگاه کلان به نقشه جغرافیا، اکنون در مسیر رسیدن به ایستگاه سوم هستیم. دو ایستگاه تا الآن به اتمام رسیده است. سوت ایستگاه اول در بهمن ماه سال 1357 به صدا در آمده است. در کوپه کناری مان یک پیرمرد خوش اخلاقی می گفت: وقتی به این ایستگاه رسیدیم، همه جشن گرفتند. تکبیر می گفتند. هیچ کس غم و غصه ای نداشت. با وجود همه رنج ها و سختی ها، انگار بهشت را به ما داده بودند. یک انقلاب بزرگ در جهان برای هیچ کس باور کردنی نبود. راستش خودمان هم باورمان نمی شد. تا مدت ها فکر می کردیم خواب دیده ایم. آخر سوزن بان قبلی قطار، آنقدر وقیح و ظالم بود که تصور بیرون کردنش را هم نداشتیم! چه برسد به اینکه یک سوزن بان حکیم فرزانه را داشته باشیم. داشتیم از ایستگاه اول فاصله می گرفتیم به سمت مقصد بعدی. سوزن بان حکیم به همه مان گفت: ضروری است که برای این قطار یک هویت کلی تعریف کنیم. اگر یک هندسه عمومی و منظمی برای قطارمان نداشته باشیم، هرج و مرج و آشوب به پا می شود. اگر بخواهیم وارد مقصد دوم شویم، ضروری است بر اساس همان ارزش های ایستگاه اول، قانون اساسی تدوین نماییم. بالأخره می بایست ارکان تصمیم گیری قطار مشخص می شد. افت و خیز داشتیم. رنج نامه ها و شوق نامه های زیادی داشتیم. قصه ها و غصه ها داشتیم. اما با همان شور و نشاط به مقصد دوم، یعنی ایجاد نظام اسلامی رسیدیم. اکنون سه دهه است که من هم سوار این قطار شده ام. به سمت ایستگاه سوم، یعنی تشکیل دولت اسلامی در حال حرکتیم. در این سال ها تعداد از هم قطاران را دیده ام که پیاده شده اند. اما عزیزان زیادی هم با اشتیاق تمام، سوار شده اند. به هر حال هر کسی مقصدی دارد. توفیق همراهی در این مسیر نصیب هر کسی نمی شود. فرهیختگی و لیاقت بسیار بالایی نیاز دارد. مقصد نهایی این قطار تمدن نوین اسلامی و زمینه سازی برای ظهور خورشید ولایت عظمی (عج) است. جمعیت این قطار نسبت به گذشته بسیار بسیار زیاد شده است. روز به روز واگن ها اضافه می شود. از اقصی نقاط جهان برای دریافت بلیط در این قطار ثبت نام می کنند. البته حکیم قطار هم با آغوش باز استقبال می کند. سریعا درب قطار را باز کرده و اجازه ورود به مسافران را می دهد. حکیم کنونی که مسئولیت سوزن بانی قطار را بر عهده دارد بسیار تیزبین و با هوش است. بر ادامه مسیر آگاه است. همواری ها و ناهمواری ها را خوب می شناسد. دانش، تعهد و اخلاق او بسیار دیدنی است. گاهی که برخی از ماها خسته می شویم، حکیم مان پدری می کند و ما را دلداری می دهد. با ما صحبت می کند. به ما آگاهی می دهد. کمک می کند تا کدورت ها باعث تنفر نشود. هر کس از نزدیک با او مراوده دارد، جذب رفتار و اخلاقش می شود و برای دیگران تعریف می کند. مثل حکیم قبلی، روز و شب نمی شناسد تا ما را به ایستگاه سوم برساند. حدود نیم قرن از آغاز حرکتمان می گذرد. با همه فراز و نشیب ها چشمانمان به سوی مقصد است. به آرمان ها چشم دوخته ایم. نگاهمان به قله هاست. خدا را شکر سوزن بان عزیزمان هیچ گاه خسته نشده است و به ما هم خوب روحیه می دهد. سوار بر این قطار نشسته ایم و خوش می گذرد. @HOWZAVIAN