💠 «آغوش خدا» به روایت یک دختر کرمانی
🔅به نام خدايي كه وجودم از وجودش به وجود آمد
🔹خدايا با وجود آنكه تو هميشه دركنارم بودي و هستی، دوست داشتم افزون بر آن كه از رگ گردن بمن نزديكتري، درآغوشت باشم، می دانم که باید خالص تر شد و زلال تر از همیشه.
🔻این جای زندگی ام که شاگردی حضرت صادق علیه السلام را نصیبم کردی، نجوایم این است که احساسم را بپذیز، احساس همراه شدن با بهترین بندگانت.
🔸می دانم که مسیر خوب شدن را برایم گشوده ای تا ساحت دختربودن، خواهرماندن، همسری و مادری را با جریان سرشار الهی بیامیزم.
🔹روزگاری آرزویم این بود که آرام باشم، صبور و مهربان و فارغ از همه دلبستگی های چندش آور... و تو چه خوب بینایم کردی.
🔸دوست داشتم نااميديها، نداشتنها، نخواستنها، نبودنها، و بن بستها را شرمسار کنم و اینجا در این نقطه امن، در آغوشت، همهی شدنها و نشدنها تعبیرشدنی است.
🔺نقطه ی مهربانی تو اینجاست که بر پيشاني ام كه نه، بر دل و جانم مُهر«طلبگي» حک کرده ای؛ آن هم از مِهر پایدارت.
✅ حوزه برای من آغوش گرم خداست.
✍️ ر. رنجبر
#نسل_نو #ادبیات
🌻دوستان تان را به
#نویسندگان_حوزوی دعوت کنید.👇
https://eitaa.com/joinchat/3834314754C58903f67c6